۱۳۸۶ آذر ۲۰, سهشنبه
تضادهای موجود در برآورد اطلاعاتی ملی آمریکا
۱۳۸۶ آذر ۱۸, یکشنبه
برآورد اطلاعاتی ملی آمریکا: آنچه فعلا می توان گفت
۲-این گزارش با استفاده از چه منابعی تهیه شده و تا چه حد می تواند به واقعیت نزدیک باشد.
۳-چرا این گزارش در این زمان حساس بیرون آمد وهمچنین به چه دلیل رئیس جمهور آمریکا، با علم به این که می دانست این گزارش به دلیل نوع نگارش و نحوه استدلال آن چه ضربه مهلکی به برنامه های دولت او در رابطه با افزایش فشار بر ایران وارد خواهد آورد، اجازه داد که قسمتی از آن برای عموم منتشر شود.
۱۳۸۶ آذر ۹, جمعه
آزادی بیان در بلاد کفر
ویدیو بالا مربوط به یکی از بخشهای خبری شبکه MSNBC در روز دوشنبه ۲۶ نوامبر است که در آن خانم Erin Burnett، مجری خبرهای اقتصادی این شبکه در یک پخش مستقیم خبری پرزیدنت بوش را "میمون" خطاب می کند، بطوری که همکاران او نیز از این کلام او کاملا شگفت زده می شوند. فکر می کنید بعد از آن چه اتفاقی افتاده؟ هیچ. جز چند وبلاگ محافظه کارآمریکایی و ویدیو مربوط به این خبر در یوتوب، در هیچ کجای دیگر بحثی راجع به این صحبت خانم برنت (که از دید من یک توهین مسلم محسوب می شود) نیست. حال خود همین یک نمونه کوچک را مقایسه کنید با بلایی که در ایران بر سر روزنامه نگاران، برای تهیه گزارشها و طرح انتقاداتی از دولت که اصلا قابل مقایسه با مورد ذکر شده نیستند، می آید تا واقعیت ادعای احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا در رابطه با وضعیت بی نظیر آزادی بیان در ایران برایتان بیشتر عیان شود.
پ.ن. ارین برنت دیروز جمعه از آقای بوش عذرخواهی کرد و گفت که حرف احمقانه ای زده است.
۱۳۸۶ آذر ۵, دوشنبه
بازگشت نواز شریف به پاکستان چه معنایی دارد؟
فکر می کنم مهمترین سوالی که برای بسیاری از کسانی که تحولات پاکستان را به دقت زیر نظر دارند ایجاد شده این است که چطور شد مشرف به نواز شریف اجازه داد به پاکستان برگردد آنهم در حالیکه فقط سه ماه پیش، در روز ۱۰ سپتامبر او را نرسیده به عربستان سعودی باز گرداند؟
۱۳۸۶ آذر ۴, یکشنبه
پرونده ای که به راحتی مختومه نخواهد گردید
Gordon Corera, Shopping for bombs: Nuclear proliferation, Global Insecurity and the Rise and Fall of the A.Q. Khan Network
۱۳۸۶ آبان ۱۵, سهشنبه
من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم
درسی که پرویز مشرف باید از تاریخ بیاموزد
۱۳۸۶ آبان ۱۲, شنبه
سیزده آبان ۵۸، روز اعلان رسمی اولین حکومت بنیادگرای اسلامی در جهان
۱۳۸۶ آبان ۸, سهشنبه
آقای حسینی، پس کیهان چه می گوید؟
فقر منابع، اطلاعات غیر مستند و جامعه ای حیران در احوالات خویش
۱۳۸۶ آبان ۱, سهشنبه
بلر صحیح می گوید، ما در ایران با 'فاشیسم' روبرو هستیم
۱۳۸۶ مهر ۲۸, شنبه
استعفای لاریجانی؛ نشانه وخیم تر شدن بحران هسته ای ایران؟
۱۳۸۶ مهر ۱۹, پنجشنبه
عذرخواهی
۱۳۸۶ مهر ۱۰, سهشنبه
در دره الا
۱۳۸۶ مهر ۸, یکشنبه
از ماست که بر ماست
۱۳۸۶ مهر ۳, سهشنبه
احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا و ناکامی برای هر دو طرف
۱۳۸۶ مهر ۱, یکشنبه
ایران امروز، سرزمین انسانهای کوچک در مناصب بزرگ
۱۳۸۶ شهریور ۲۱, چهارشنبه
گزارش فاکس نیوز از آغاز برنامه ریزی بمباران ایران توسط مقامهای رسمی آمریکا
۱۳۸۶ شهریور ۱۶, جمعه
معمای هاشمی
این که هاشمی رفسنجانی در خط مشی سیاست خارجی خود چند بار در صدد بهبود رابطه ایران با آمریکا بر آمده و در قبال سیاست اتمی ایران نیز حداقل در مقام حرف در مواقعی با لحنی ملایم تر سخن می گوید باعث شده تا در محافل واشینگتن از او بعنوان سیاستمداری پراگماتیک نام برده شود. از همین روست که پیروزی مجدد هاشمی درانتخابات دوره چهارم مجلس خبرگان در سال گذشته بعنوان نفر اول و انتخاب هفته گذشته او به سمت رئیس این مجلس دوباره نام او را بعنوان فاکتوری تعیین کننده در سرنوشت جمهوری اسلامی بخصوص در منازعه با غرب بر سر زبانها انداخته است.
از دید من بهترین راه برای سنجیدن تأثیر یک سیاستمدار بر روی جریانات سیاسی- اجتماعی یک کشور سابقه عملکرد او و محیط سیاسی است که او در آن به ایفای نقش می پردازد. اگر هاشمی رفسنجانی را با این دو فاکتور بسنجیم به راحتی متوجه می شویم که تحلیلهای موجود در مورد او و تاثير او بر آینده سیاسی ایران تا حدودی به دور از واقعیت و در حقیقت همان است که غربیها به آن خیال خام (wishful thinking) می گویند.
عملکرد هاشمی را به گمانم می توان در این جمله دکتر سازگارا خلاصه کرد که می گوید:« پیشینه آقای رفسنجانی نشان می دهد که ایشان همیشه نفر دوم خیلی خوبی بوده و اینجور ابتکارات سیاسی[نظیر شورایی و دوره ای کردن رهبری در ایران که رفسنجانی چند باری از آنها سخن گفته است] را ندارد.» درست است که هاشمی رفسنجانی یکی از پرنفوذترین شخصیتهای سیاسی ایران بعد از انقلاب بوده است اما بعد از انتخاب آیت الله خامنه ای بعنوان بعنوان رهبر، او همواره زیر سایه رهبری قرار داشته است و تا بحال حتی یک بار هم دیده نشده که او رأسا در برای حل مشکل خاصی در زمینه مسائل کلان نظام وارد عمل شود.
ریشه این عملکرد هاشمی را باید در محیط سیاسی جمهوری اسلامی جستجو کرد. واقعیت این است که در نظامی که ولی فقیه در آن اختیارات مطلق دارد و ۸۰ درصد اختیارات کشور زیر دست اوست رأسا وارد عمل شدن یعنی در افتادن با رهبری و اعوان و انصار او. از آن طرف دغدغه اصلی هاشمی رفسنجانی همواره حفظ حیات سیاسی خود و نزدیکان و وابستگان خود ،آنهم اغلب با چانه زنی های پشت پرده بوده است تا در افتادن مستقیم با جناهی از حکومت بر سر منافع مردم یا کشور. به همین خاطر او با وجود تقلب گسترده در انتخابات گذشته به نفع احمدی نژاد، باز هم نسبت به اسم و رسم خود و انتظارات کارشناسان بسیار پائین تر از میزان پیش بینی شده رأی آورد، چه را که از یک طرف بسیاری از مردم از او و نقشی که او می تواند در تعدیل تندروی های نظام بازی کند نا امید شده بودند و از طرف دیگر او را کسی می دیدند که پیوسته فقط در پی حفظ جایگاه سیاسی و ثروت خویش بوده است.
اکنون با وجود افرادی نظیر احمدی نژاد در مقام ریاست جمهوری و مصباح یزدی در مجلس خبرگان، بسیاری از ایرانیان از مردم کوچه وبازار گرفته تا آنانی که خود را اصلاح طلب می خوانند با در نظر گرفتن جایگاه فعلی هاشمی و پیروزی اخیر او امیدهایشان را به او بسته اند و این البته به خودی خود ایرادی هم ندارد، چرا که در وانفسای امروز ایران لنگه کفشی هم در بیایان غنیمت است، اما مشکل اینجاست که نه رفسنجانی تا بحال نشان داده که مرد عمل است و نه در فضای کنونی قدرت انجام عمل خاصی را دارد. مهمترین مشکل فعلی ایران در عرصه داخلی مسئله ولایت فقیه و حوزه اختیارات اوست که تا آیت الله خامنه ای از قدرت کنار نرود هاشمی قادر به برداشتن گامی مهم آنهم با این اکثریت شکننده در مجلس خبرگان و قدرت مافیایی رهبری نخواهد بود. در عرصه سیاست خارجی نیز دولت فعلی مو به مو خط مشی رهبری و سیاست تهاجمی او را دنبال می کند. در حال حاضر جمهوری اسلامی یا باید غنی سازی را متوقف کند و یا منتظر رویارویی نظامی با آمریکا باشد ( تغییر فرماندهی سپاه نیز به نظر می رسد بیشتر در همین راستا باشد.) فکر می کنم کمتر کسی باشد که تصور کند رفسنجانی قادر است در این زمینه در خوشبینانه ترین حالت از دادن هشدارهای گاه و بیگاه خود فراتر رود. به همه اینها اضافه کنید این حقیقت را که جناح رادیکال مخالف هاشمی هم بیکار نخواهد نشست و در بسیاری از موارد با تائیدات شخص رهبری به بی اثر کردن هر چه بیشتر نقش رفسنجانی در تدوین سیاستهای نظام خواهد پرداخت.
۱۳۸۶ شهریور ۱۱, یکشنبه
میراث جاودانی کمال آتاتورک
برای بسیاری از ما ایرانیان ممکن است این سئوال پیش آید که مگر آتاتورک برای ترکیه چه کرد که اکنون پایداری به آرمانهای سکولار او برای بسیاری از ترکها چنین حائر اهمیت است؟
پاسخ به این سئوال را باید در آرمانهای آتاتورک برای ترکیه جستجو کرد. دو آرمان اصلی آتاتورک از ابتدای حکومتش در سال ۱۹۲۳ ساختن ملت-دولت ترکیه و ترقی خواهی بودند و او هر دو این اهداف را فقط در تمدن مدرن غرب می دید. آتاتورک می دانست که مدرنیزه کردن ترکیه با اصلاحات ظاهری بی ارزش است و او باید برای رساندن کشورش به قافله تمدن مدرن غرب تغییراتی اساسی در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی کشورش به وجود آورد. چنین بود که او در اولین قدم تصمیم به از بین بردن بزرگترین مانع اصلاحات یعنی قدرت و نفوذ «علما» (روحانیون) گرفت. او با شجاعتی باورنکردنی بساط خلیفه گری را جمع کرد، وزارت شریعت و مسند شیخ الاسلام را برچید، مدارس مذهبی و دادگاهای شریعت را تعطیل کرد و اختیارات آنها را به دادگاههای مستقل واگذار کرد تا «به نام ملت» قضاوت کنند. او سپس در سال ۱۹۲۶ قوانین مدنی جدید ترکیه را که بر اساس قوانین مدنی سوئیس تنظیم شده بودند به تصویب رسانید و بدین ترتیب اصول و قوانین مدنی مدرن را به ترکیه معرفی کرد. همین قوانین بودند که در دهه بیست میلادی به زنان در ترکیه حقوق برابر با مردان اعطا کردند. آتاتورک تلاش بسیار کرد تا زنان با رهایی از بند حجاب که مانعی باز دارنده بر سر راه دستیابی کامل آنها به پتانسیل ذهنی و استعداد اقتصادیشان بود به تحصیلات عالی دست پیدا کنند و پتانسیل خود را برای پیشرفت ترکیه به فعل برسانند.
دومین مانع بر سر راه اصلاحات آتاتورک عدم آگاهی و سواد در جامعه آن روز ترکیه بود. آناتورک به تعلیم و تربیت مردمانش اهمیت بسیار می داد چرا که تنها هم و غم او رساندن ترکیه به قافله تمدن مدرن غرب بود. بعد ار تغییر الفبای عربی به لاتین، آتاتورک شخصا به شهرها و روستاهای کشور سفر کرد و به همرام نخست وزیر و اعضای کابینه به آموزش الفبای لاتین به مردم پرداخت. او در مجلس قوانینی را گذراند که قوانین «مدرسه ملت» نام گرفتند. شاگردان این «مدرسه» ملت ترکیه و معلمش کمال آتاتورک بودند. حتی بعد از کمال آتاتورک جانشین او عصمت اینونو مرکز دولتی ایجاد کرد که آثار کلاسیک دنیای ادبیات را ترجمه و در اختیار همگان قرار می داد. در نتیجه همین تلاشهاست که بنا بر آمار یونسکو در سال ۲۰۰۳، ۲۳.۸ درصد از مردان عرب و ۵۲.۲ درصد از زنان عرب خاور میانه بی سواد هستند در حالیکه این ارقام در ترکیه به ترتیب ۶ درصد و ۲۱.۵ در صد است.
اما بزرگترین خدمتی که آتاتورک به ترکیه کرد این بود که او بعنوان فرمانده نظامی ترکیه و قهرمان ملی این کشور با آنکه بعد از رسیدن به قدرت می توانست با بر انگیختن هیجان توده ها و با تأثیر گرفتن از میراث خلافت عثمانی، به ماجراجویی های نطامی جدیدی دست زند و هر آنچه بدست آورده بود را در معرض نابودی قرار دهد، با خویشتنداری و واقع گرایی بی مثال، از دست زدن به چنین سیاستهای خطرناکی چشم پوشید و به ملتش در رابطه با عواقب چنین افکاری هشدار داد. او می دانست که وظیفه اصلیش در داخل مملکتش است و نه در خارج آن. او بخوبی می دانست که وظیفه بی نهایت سنگینی دارد که همانا باز سازی کشوری عقب مانده و رنجور از سالها جنگ و تزاع داخلی است و این همان کاری است که او به نجو احسن با کوشش، خلاقیت و شجاعتی فراوان انجامش داد و به خاطر آن جاودانه شد. آتاتورک در جامعه ای که کار و تجارت را عار می دانست، ابتکار و خلاقیت را حیله کافر و تمام افتخاراتش را فقط در فتوحات نظامی جستحو می کرد لباس نظامی از تن به در آورد و به رهبری با لباس شیک و مدرن غربی بدل گردید. او با این کار سمبولیک به مردمش فهماند که دوران شهادت طلبی و جهاد مقدس سپری گشته و برای باز سازی کشور، بالا بردن سطح زندگی مردم و پیوستن ترکیه به جامعه مدرن جهانی چاره ای نیست جز اینکه ارزشهایی جدید نظیر صنعت، مهارت و عقل معاش در جامعه رواج یابند. ناسیونالیسم او غیر احساسی و منطقی بود و او هرگز به فکر پایمال کردن حقوق دیگر کشورها و یا فرار از مسئولیت در قبال گذشته مملکت خود نیفتاد. او البته از زور و سرکوب برای بر قراری و حفظ جمهوری ترکیه بخصوص در دوران اصلاحات مهم خود استفاده کرد، اما این زور و سرکوب و حتی اعدامهای ۱۹۲۶ دیگر هرگز در ادامه حکومتش دیده نشدند تا راه برای دموکراسی و نظام چند حزبی در ترکیه هموار شود.
آرمانهای آتاتورک اکنون در جامعه ترکیه نهادینه شده اند و «کمالیزم» به نوعی در جای جای این کشور از قانون اساسی آن تا قوانینش و حتی قسمی که روسای جمهور آن می خورند حضور دارد. از این منظرهیچ جای تعجبی نیست که رجب طیب اردوغان اسلام گرا پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا را«حرکت به سوی دنیای مدرن»می نامد، یعنی همان آرمانی که مصطفی کمال آتاتورک در ۲۹ اکتبر ۱۹۲۳ ترکیه را بر آن بنا نهاد.
۱۳۸۶ مرداد ۳۰, سهشنبه
خط قرمزی به نام نقد محمد مصدق
همانطور که در جمع بندی مقاله پیشینم اشاره کردم، فرهنگ سیاسی-اجتماعی و در کل فرهنگ ملی ما ایرانیها، دارای اشکالات ریشه ای و اساسی است. یکی از ریشه ای ترین و در عین حال مخرب ترین این اشکالات، جهل تاریخی ماست نه فقط نسبت به آنچه قرنها و بلکه هزاره ها قبل در مملکت ما رخ داده، بلکه به مهمترین وقایع تاریخ معاصرمان نظیر انقلاب مشروطیت و واقعه ۲۸ مرداد. این جهل تاریخی به نوبه خود سبب شده بسیاری از رویدادهای مهم و بازیگران آن در معرض قضاوت صحیح تاریخی قرار نگیرند و به تدریج در فرهنگ «شاهنامه ای» و «عاشورایی» ایران، مایه افسانه سرایی و ذکر مصیبت سیاسی گردند. در نتیجه، بسیاری از رویدادهای تاریخی ایران و بازیگران آن اکنون در میان مردم ما تبدیل به آئین ها و سمبلهای مورد پرستش و تقدس شده اند و از این میان ۲۸ مرداد و بخصوص شخص «دکتر محمد مصدق» شاید بهترین مثال در این زمینه باشند.
مصدق مانند هر شخصیت تاریخی دیگر پرورش یافته محیط اجتماعی-سیاسی پیش از خود بود و منش و تفکر او به مانند منش و تفکر هر شخصیت بزرگ تاریخی دیگر در ظهور و سقوط او و تبعات آنها در آینده ایران نقش اصلی را بازی کردند و از این روست که نقد منصفانه او می تواند پاسخگوی بسیاری از رازهای سر به مهر حوادث ۲۸ مرداد و گره گشای بسیاری از مشکلات سیاسی اجتماعی حال حاضر و آینده ایران گردد. اما جهل تاریخی آمیخته با دگم سیاسی که بر فرهنگ ما سایه انداخته، ایرانیان را از هر گروه و تعلق سیاسی به چنان مطلق گرایی کشانده که نقد هیچ یک از شخصیت های مورد علاقه خود را به هیچ شکلی بر نمی تابند، به خصوص که این شخصیت «دکتر محمد مصدق» باشد.
واقعیت این است که وقایع ۲۸ مرداد و آنچه بعد ار آنها بر سر مصدق آمد، در ذهن ناخود آگاه بسیاری از ایرانیان او را تبدیل به «سید الشهدایی» دیگر کرده و از او شخصیتی نه فقط ملی، که معصوم و عاری از هرگونه خطا پدید آورده اند. به عبارت دیگر او «مقدس» شده است و این تقدس اکنون تبدیل به خط قرمزی گشته که هر کس سعی کند از آن عبور کند متهم به خیانت و هزاران انگ سیاسی دیگر می شود. این به گمانم بزرگترین لطمه ای است که هواداران او به میراث سیاسی او و نسل امروز ایران می زنند.
در دموکرات ترین کشورهای دنیای امروز هیچ یک از شخصیتهای محبوب سیاسی مصون از قضاوت تاریخ و نقد آیندگان خود نیستند. در فضای باز سیاسی این کشورها، هر ساله ده ها کتاب و مقاله راجع به بزرگترین رجال تاریخی آنها نگاشته می شوند و ذره ذره ابعاد شخصیتی، اجتماعی و سیاسی آنها مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. بهمین خاطر امکان ندارد در این جوامع شخصیتی یافت شود که مردم آنها را« بت گونه وار » بپرستند، از چرچیل در انگلستان گرفته تا لینکلن در آمریکا و دو گل در فرانسه.
تبدیل یک شخصیت ارزنده سیاسی به اسطوره ای مورد پرستش و واکنشهای هیستریک و متعصبانه به نقد او بجای برخوردی معقولانه و کارشناسانه به عملکرد آن فرد، تنها به گسترش دگم و جهل سیاسی درجامعه یاری می رساند وبس. نمونه اش هم لینکی است که پریروز در بالاترین چنین ادعا می کرد که مربوط به تصویر «اعدام مصدق» است و بسیاری با وجود آکاهی کامل نسبت به جعلی بودن این خبر به گفته خود« در احترام به عکس دکتر» به آن رای مثبت داده بودند. این اگر دگم سیاسی نیست پس چیست؟ پس چه تفاوتی بین طرفداران و رهروان مردی میهن پرست و برجسته نظیر مصدق با رهروان ولایت فقیه وجود دارد هنگامی که هر دو گروه به چنین تعصب ورزی دچار می شوند؟
این مسیر، مسیر صحیحی برای آینده میهن ما نیست. ما باید ضمن احترام کامل به بزرگان تاریخی مان از قبیل دکتر مصدق، قوام السلطنه، رضا شاه و محمد رضا شاه، آنها را بی تعصب به نقد کشیم تا رهبران آینده ما از کارهای مثبت آنان الهام گیرند و از اشتباهات آنان درس. در عین حال باید با بوجود آوردن فضایی آرام برای تبادل ایده ها، بحثهای آزاد، نقدها و مناظره های سالم راه را برای بازنگری تاریخمان هموار کنیم و برداشتهایمان از تاریخ را مورد باز بینی مجدد قرار دهیم.
ما می توانیم از تجربه ۲۸ مرداد و آنچه بر سر دکتر مصدق آمد درسها بیاموزیم. می توانیم بیاموزیم که مخالفت مترادف خیانت نیست. انعطاف پذیری برای مصالح مملکت عقب نشینی از آرمانهای ملی نیست. و مهمتر از همه این که می توانیم بیاموزیم فرهنگ «مظلومیت و شهادت» راه گشای آینده ما نیست. ما همه اینها را می توانیم بیاموزیم، اگر پرده تعصب را از مقابل نگاه تاریخیمان کنار زنیم، تاریخ را عرصه نبرد نور با ظلمت نبینیم و در بند آن نمانیم.