۱۳۸۶ آذر ۴, یکشنبه

پرونده ای که به راحتی مختومه نخواهد گردید

--

مشکل پرونده اتمی ایران دقیقا در همان یک جمله ای خلاصه می شود که روز پنجشنبه محمد البرادعی مدير کل آژانس بين المللی انرژی اتمی در آغاز نشست شورای حکام آژانس اعلام کرد: "آژانس نمی تواند صلح آمیز بودن برنامه ایران را تایید کند." تا وقتی داستان به همین منوال باشد، همکاری قطره چکانی ایران با در اختیار گذاشتن اطلاعات مرده، آنهم معمولا در ساعت یازده و فقط چند روزی مانده به انتشار گزارشات آژانس مشکلات اصلی پرونده اتمی ایران را مرتفع نمی سازد.
در آخرین گزارش آقای البرادعی ابتدا آمده است که ایران ادعا می کند در اواسط دهه هشتاد و در کنار تلاش برای تکمیل نیروگاه بوشهر ایران تصمیم گرفت تسهیلات فن آوری چرخه کامل سوخت اتمی را نیز از بازارهای خارجی خریداری کند، اما هنگامی که جز خرید "تکنولوژی تبدیل اورانیوم" از چین نتوانست به تسهیلات دیگری در این زمینه دست پیدا کند به بازار سیاه رو آورد. این توجیه ایران پس از انتشار مکرر گزارشاتی در این زمینه در مطبوعات غرب، برای برای آمریکا و متحدانش عذر بدتر از گناه محسوب می شود چه را که ثابت می کند ایران به اعتراف خود، برای دستیابی به تکنولوژی غنی سازی (که معلوم نیست چرا ایران حتی بدون تکمیل نیروگاه بوشهر و داشتن یک رآکتور فعال اتمی به دنبال آن بود) به شبکه بدنام قاچاق بین المللی عبدالقدیر خان متوسل شده است که این خود اگر چه مدرک قطعی برای محکوم کردن ایران نیست، اما مسلما سو‌ءظنهای بسیاری بر می انگیزد.
عبدالقدیر خان مردی که جرج تنت رئیس سابق سیا او را به اندازه اساما بن لادن خطرناک می دانست، نه فقط پدر برنامه اتمی پاکستان شناخته می شود، که موسس شبکه بی رقیب بین المللی قاچاق تکنولوژی هسته ای نیز به شمار می آید. شبکه خان در دو دهه ۸۰ و ۹۰ همواره بدنبال مشتریانی می گشت که خواستار دستیابی به "سلاحهای هسته ای" بودند اما بدلیل مشکلات فنی نیازمند کمک کسی بودند که خود آن مسیر را بطور کامل طی کرده باشد. شبکه خان حاضر بود اطلاعات مخفی اتمی خود را در اختیار هر کشوری که هزینه آن را بپردازد قرار دهد و در این بین لیبی، کره شمالی و ایران در صف اول مشتریان آن قرار گرفتند.
این که چرا ایران به شبکه عبدالقدیر خان روی آورد بسیار مورد بحث کارشناسان قرار گرفته است. نکته مهم اینجاست که ایران مسلما می دانست که پاکستان مشغول ساختن بمب اتم است و سازنده آن نیز کسی نیست جز عبدالقدیر خان. ایران همچنین می دانست که عبدالقدیر خان تکنولوژی غنی سازی اورانیوم را از طریق ساختن سانتریفیوژهای P-1 با موفقیت به انجام رسانده است. از همین رو از اواسط دهه هشتاد در سطح رسمی شروع به تماس با پاکستان در زمینه مسائل اتمی نمود. ابتدا دانشمندان اتمی ایران به پاکستان رفتند و سپس دو کشور در سال ۱۹۸۷ قرارداد مخفیانه ای برای گسترش همکاریهای نظامی و اتمی در وین امضا کردند و همین قرارداد راه را برای برقراری ارتباط بین شبکه عبدالقدیرخان و ایران هموار کرد. یکی از دانشمندان اتمی پاکستان در آن هنگام می گوید در دوران زمامداری ضیا الحق، ایرانی ها حتی خواستار اطلاعات بیشتر راجع به مسائل مربوط به "تکتولوژی غیر صلح آمیز اتمی" بودند اما به دستور ضیا این اطلاعات در اختیارشان گزارده نشد.
امروز آنچه برای غرب مسلم است این است که عبدالقدیر خان در پیدایش و گسترش برنامه غنی سازی ایران نقش اساسی ایفا کرد. از آنجاییکه خان و شبکه قاچاق اتمی او در کره شمالی و لیبی هم بسیار فعال بودند و همینطور از آنجاییکه هر دو این کشورها برنامه دستیابی به سلاحهای هسته ای را دنبال می کردند، برای آمریکا و اروپاییها سوال اصلی این است که اولا نیت واقعی ایران در برقراری رابطه با شبکه عبدالقدیرخان چه بود و دوما، ایران با ساخت تآسیساتی که ظرفیت 50,000 سانتریفیوژ دارد و با پافشاری بر ادامه برنامه غنی سازی خود آنهم بدون داشتن منابع کافی اورانیوم به دنبال چه هدفی است؟
در پاسخ به این دو سوال اکثر تحلیلگران پس از بررسی کامل پرونده اتمی و الگوی رفتاری ایران در این زمینه دو هدف را برای برنامه اتمی ایران متصور می شوند:
۱-دستیابی ایران به "Breakout Capacity"، یعنی دستیابی ایران به چرخه کامل سوخت و سپس خروج از NPT و تبدیل تأسیسات غنی سازی با ظرفیت پایین به غنی سازی با ظرفیت بالا به منظور تولید سوخت برای بمب اتمی. این گزینه به نظر می رسد فعلا بهترین گزینه برای ایران باشد چه را که از یک طرف می تواند فعلا برنامه اتمی خود را در انظار جهانیان بطور کامل موجه جلوه می دهد و از طرف دیگر بعد از بالا بردن تعداد سانتریفیوژها به 50,000 و کامل کردن فرایند چرخه سوخت آنوقت همواره حق انتخاب استفاده از سلاح اتمی را خواهد داشت، ضمن این که جمهوری اسلامی ممکن است به این نتیجه رسیده باشد که این راه بسیار کم دردسرتری نسبت به تلاش مستقیم به دستیابی به بمب اتمی می باشد. دقیقا از همین منظر است که ایالات متحده و اروپا خواستار توقف غنی سازی اورانیوم هستند چه را که به دلیل ماهیت دو گانه برنامه غنی سازی، آن را به اندازه تلاش مستقیم ایران به بمب اتم خطرناک می دانند.
۲-دستیابی ایران به "Sneakout Capacity" و یا داشتن برنامه اتمی موازی و مخفی که در آن ایران عملا ممکن است مشغول ساخت سلاح اتمی باشد.
گزارش آخر البرادعی دقیقا دست روی هر دو مورد ذکر شده می گذارد. در مورد اول الرادعی درپاراگراف ۷ گزارش خود می نویسد که با وجود پاسخ ایران به بعضی از سوالات مطرح شده به دلیل پیچیدگیهای برنامه غنی سازی و ماهیت دوگانه آن آژانس در موقعیتی نیست که بتواند ماهیت واقعی قسمتهایی از برنامه غنی سازی ایران را تایید کند. در مورد دوم نیز البرادعی در پاراگراف ۴۳ گزارش خود می گوید که ایران باید آژانس را بطور کامل در جریان ماهیت و حوزه برنامه اتمی خود قرار دهد تا آژانس بتواند عدم وجود برنامه های غیر اعلام شده و مخفی اتمی را تایید کند، امری که به دلیل خودداری ایران از به اجرا گذاردن پروتکل الحاقی فعلا برای آژانس میسر نیست.
بنابر این می توان چنین نتیجه گرفت که با توجه به نقش عبدالقدیر خان در راه اندازی و گسترش فنی برنامه غنی سازی ایران، نحوه تدارک و خرید تسهیلات اتمی لازم توسط ایران در دهه نود و توسل به کشورهایی نظیر چین (که خود با عبدالقدیر خان در دهه هشتاد روابط تنگاتنگی داشت و از اولین مشتریان اصلی او به شمار می رفت)، مسائل مهم و حل نشده دیگری نظیر منبع آلودگی در دانشگاه فنی، پلوتونیوم-210، پروژه تحقیقاتی نظامی نمک سبز(Green Salt) که با وجود مدارک آژانس در این زمینه ایران ادعا می کند اصلا وجود نداشته است و مهمتر از همه ادعای البرادعی مبنی بر اینکه آژانس اکنون راجع به برنامه اتمی فعلی ایران حتی کمتر از یکسال پیش می داند، بر خلاف ادعای مقامات ایرانی موضوعی در پرونده ایران مختومه نشده است، چه سوالهای بسیار دیگری همچنان بی پاسخ باقی مانده اند.
منابع:
Gordon Corera, Shopping for bombs: Nuclear proliferation, Global Insecurity
and the Rise and Fall of the A.Q. Khan Network
Los Angeles Times: Pakistan's Dr. Doom, December 2, 2007
Washington Post: Iran Was Offered Nuclear Parts, February 27, 2005
New York Times: Pressed, Iran Admits It Discussed Acquiring Nuclear Technology, February 28, 2005
Washington Post: Pakistanis Say Nuclear Scientists Aided Iran, January 24, 2004
Los Angeles Times: Iran Closes in on Ability to Build a Nuclear Bomb, August 4, 2003

5 نظرات:

ناشناس گفت...

لازم نيست ناراحت باشيد. لطفاً به عشق و حال خود بپردازيد و بگذاريد براي ايران افرادي تصمصم بگيرند كه داخل آن زندگي مي كنند. در ضمن يك ضرب المثل ايراني ميگه: سگي كه واق واق مي كنه گاز نميگيره!

ناشناس گفت...

دوست عزیز ممنون از نظرت. راستش جملاتی مثل شما برو حالتو بکن یا برو آبجوتو بخور به هر ایرانی که در خارج از کشور نظرش رو بیان می کنه یک کم قدیمی شده. در ضمن من اون دیدی رو که این سوی آب نسبت به برنامه اتمی ایران وجود داره (که البته خودم هم باهاش موافقم) اینجا بیان کردم. با کمال احترام مشکل جدیه و با ضرب المثل و شعر و حدیث هم رفع و رجوع نمی شه. این جور موقعها یک کم واقعگرایی هم بد چیزی نیست.

Khashayar

ناشناس گفت...

دوست عزيز باقشنگ حرف زدن شما هم مشكل حل نميشود، حتي اگر تهديد جدي باشد. اگر امثال شما دلشون براي اين مملكت ميتپيد، اونو رها نميكرديد تا براي بيگانگاني كه چپ و راست ما را تهديد مي كنند و در شوراي امنيت بر عليه ما راي وي دهند، كار كنيد ( براي اين مورد آخر دقيقاً منظورم كشور كانادا است كه جنابعالي هم اكنون در آن مشغول خدمت شرافتمندانه هستيد). حال هم توصيه من به امثال اين است كه آقايان اين كشور متعلق به تمامي ايرانياني است كه با سختي ها و مشكلات آن مي سازند و رنج و محنت آن را به عافيت و بهروزي آن طرف آب ترجيح ميدهند. پس لطفاً دايه مهربانتر از مادر نشويد و بگذاريد مسايل داخلي خودمان را خودمان حل كنيم. اگر هم خيلي نگرانيد و عرق ملي داريد، قدمتان روي چشم ما، تشريف بياريد داخل و آن موقع از تهديد و تحريم و مسايل ديگر هر چه دل تنگتان مي خواهد بگوييد و بنويسيد.

خشایار خیرخواه گفت...

دوست عزیز، متأسفانه شما با همون منطقی صحبت می کنی که جمهوری اسلامی می کنه، یعنی ایرانی ها رو تقسیم می کنی به خودی و غیر خودی. از دید شما اون دسته از ایرانی هایی که خارج از کشور زندگی می کنند حتما غیر خودی هستند و حق اظهار نظر ندارند. اما بدون ما هم ایرانی هستیم و خیلیهامون تا همون چند سال پیش اونجا زندگی می کردیم و به همون اندازه که شما در داخل حق اظهار نظر دارید ما هم داریم. حالا چون خارج از کشور زندگی می کنیم و از وضعیت مملکت در یک محیط آزاد انتقاد می کنیم دایه مهربانتر ار مادر شده ایم؟ چنین طرز تفکر کوته بیناته ای جای تأسف داره واقعا. اتفاقا اون چیزی که من از کسانی که از ایران بر می گردند می شنوم بر عکسه. یعنی می گن ما اینور بسیار بیشتر حرص و جوش می خوریم تا بسیاری از مردم داخل که بی خیال همه چیز شده اند.

مورد بعد اینکه من بعنوان یک انسان حق دارم محیط زندگیم را بهبود ببخشم و برای خودم و خوانواده ام بهترین شرایط زندگی را فراهم کنم و از زندگی لذت ببرم و به قول شما به عشق و حال بپردازم. قرار نیست تا ابد در محیطی که توسط یک حکومت استبدادی و عقب مانده چنین ناسالم و ناهنجار گشته بمانم و سختی و محنت بکشم و بدون امید به آینده جوانی و زندگیم را تباه کنم. با این همه من حاضرم با سختي ها و مشكلات ایران بسازم و رنج و محنت آن را به عافيت و بهروزي این طرف آب ترجيح دهم به شرط این که من بتوانم در شرایط آزادانه حرفم را به گوش مخاطبم برسانم و بعلت اظهار عقیده ام تهدید به زندان و شکنجه نشوم.

اما مهم این است که الان هم که در شرایط بسیار خوبی به سر می برم سختیهایی که به هموطنانم از جمله خانواده و دوست و آشنایان خودم وارد می شود را فراموش نکرده ام و دارم و بجای اینکه اینجا با اسم مستعار راجع به جنیفر لوپز بنویسم دارم سعی می کنم تا اندازه ای که می تونم سهم خودم را در آگاهی دادن به مردمی که در چنگال اخنتاق و سانسور به سر می برند و کمک به تغییر وضعیت اسفناک کنونی ایران انجام دهم. مطمئن باش اگر قلبم برای ایران نمی تپید الان اینجا و یا در تلویزیون صدای آمریکا با اسم واقعی خودم مشغول آنالیز مسائل سیاسی و انتقاد از حکومت و به خطر انداختن خودم نمی شدم.

در مورد کانادا هم بگویم که کانادا برای من کشور بیگانه ای نیست. من اکنون شهروند کانادا هستم و به زندگی در این کشور افتخار می کنم چه را که اکنون وطن دوم من است. بر خلاف شما بسیار خوشحالم که کانادا در پیگیری به تصویب رساندن قطعنامه نقض حقوق بشر در ایران نقش اصلی را ایفا کرد. در مورد تصویب قطعنامه هم خود کرده را تدبیر نیست. حکومت ایران بعنوان عضوی از جامعه جهانی باید به قطعنامه های شورای امنیت و جامعه بین المللی تن در دهد و در غیر اینصورت منتظر عواقبش هم باشد. در ضمن جامعه بین المللی علیه شما رأی نمی دهد بلکه علیه حکومت نا منتخب شما رأی می دهد، حال شما اگر این حکومت را از خود می دانید این دیگر مشکل آنها نیست.

وبالاخره این که انگار شما در این جهان زندگی نمی کنید.از قدم گذاردن به کدام چشم سخن می گویید؟
عزیز من اگر در جمهوری اسلامی جایی برای صحبت ار تحریم و انتقاد از حکومت بود که من و بسیاری مثل من مجبور به جلای وطن نمی شدند. شما خودت ظاهرا جرأت نمی کنی اسم واقعیت را پای کامنتت بگذاری که من بدانم طرف صحبتم کیست آنوقت به من خرده می گیری که چرا این صحبتها رو از اینجا می کنم و نه در تحت لوای حکومتی که طاقت شنیدن کوچکترین انتقادها را حتی از اعوان و انصار خودش ندارد؟ مثل این که نمی دانید دولت هرگونه بحث پرونده اتمی را در مطبوعاتی که هنوز نبسته هم کاملا ممنوع کرده. مسلم است که من مجبورم این حرفها را اینجا بزنم چون در همین سرزمینی که زندگی در آن از دید شما ظاهرا جرم است من آزادی بیان کامل دارم تا حتی شخص نخست وزیر کانادا رو هم زیر سوال ببرم. ضمن اینکه در این سرزمین آزاد دسترسی بی حد و حصر به منابع مختلف دارم.

ولی دوست عزیز این را بدان که ایران متعلق به همه ایرانیان است و نه آن دسته ای که شما یا حکومت دوست دارید و امیدوارم روزی دولت ایران هم منتخب و متعلق به تمام ایرانیان باشد.

ناشناس گفت...

معلومه خيلي حسابي عصباني شدي. البته اين خصلت تمامي روشنفكرنماهايي است كه بابت تحريم هاي ايران ابراز خوشحالي مي كنند. آقاي محترم، اين تحريم ها كه ميكي فشارش روي دوش ملته نه دولت. اينم بگم كه صحبت هاي شما پر از پارادوكس است. جنابعالي اگر جرات داشتي بجاي اينكه با صداي امريكا مصاحبه كني، همين جا مي ماندي و داخل كشور حرف ميزدي، مثل خيلي از خبرنگاران و روشنفكران ديگر كه ماندند و با كمال شهامت حرفشان را زدند و اليته بهاي آن را هم پرداخت كردند.آقاي محترم، مصاحبه شما با صداي آمريكا و غيره حاكي از شهامت و وطن پرستي شما نيست بلكه نشات گرفته از حس شهرت طلبي شما دارد چراكه بسياري از افراد مشهور كه مثل جنابعالي كمبود شهرت ندارند با اسامي مستعار صحبت ميكنند و پيام مي فرستند زيرا به اين موضوع اشراف دارند كه حتي آن طرف آب هم در امان نيستند. راستي تا يادم نرفته اين را هم بهت بگم كه از نظر من جنابعالي و امثال جنابعالي با مسئولين بي لياقت اين كشور هيچ فرقي نداريد. تو به اينكه شهروند كانادا هستي افتخار مي كني و آنها با اينكه شهروند آمريكا و انگليس هستند. آقاي محترم لطفاً عصباني نشو و با تمركز حرف بزن تا اين همه دچار تناقض نشوي. ايران براي همه ايرانيان است ولي به شرط اينكه مثل شما جايي بهتر از آن براي زندگي پيدا نكنند.در پايان اين را هم بگويم كه اگر اسم خودم را نمي نويسم براي اين است كه مثل بعضي ها دنبال شهرت و مطرح كردن اسم خودم نيستم. من فرزند ايرانم