۱۳۸۶ مرداد ۲۷, شنبه
بیست و هشت مرداد، آینه ای تمام نما از فرهنگ سیاسی-اجتماعی ما
--
قریب به ۵۴ سال از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سقوط دولت دکتر مصدق می گذرد و قریب ۵۴سال است که ما ایرانیان چه از نسل همان دوره و چه از نسلهای پس از آن با عواقب خانمانسوز آن رویداد دست به گریبان هستیم. ۲۸ مرداد (و اصولا هر رویداد تاریخی) و بسیاری از دلايل و تبعاتش را نمی توان بطور واقعی بررسی کرد و از آنان درسی آموخت، مگر آنکه که به عوامل فرهنگی که در شکل گرفتن و تأثیر این رویداد بر حوادث آتی ایران نقش اصلی را بازی کرد بطور کامل پرداخته شود.
وقایع مهم سیاسی-اجتماعی تاریخ معاصر میهن ما همواره تحت تاثیر تنافضات بین دو عامل سنت (که در آن «استبداد زدگی» و «مذهب» --شیعه گرایی بطور اخص--حرف اول را می زنند) و تجدد قرار داشته اند و به جرأت می توان گفت فرهنگ سیاسی-اجتماعی ایران با تاثیر گرفتن از همین تناقضات بین سنت و تجدد و جدال دائم بین آنها شکل گرفته است. آنچه در دوران صدارت دکتر مصدق، وقایع ۲۸ مرداد و سپس در دوران حکومت شاه اتفاق افتاد نیز جدای از این امر نبود.
دکتر محمد مصدق دولتمردی یگانه و برجسته بود که روح و هویت ملی را در وجود ملتی سرگشته و پریشان بیدار کرد و آنان را برای اولین بار به حقوق مسلم ملی خویش آشنا نمود. اما بعد چه شد که او، به جای استفاده بهینه از موهبتی که با زحمت بسیار برای ایران و ایرانی بدست آورده بود، با ارزیابی غیر واقعی از امکانات و توان خود و مملکت در رویارویی با مشکلات داخلی و خارجی و عدم مصالحه برای حفظ منافع ملی که او تمام سرمایه سیاسی اش را بر ممارست از آن خرج کرده بود موجبات سقوط خود را فراهم ساخت؟ پاسخ را می توان در رفتار سیاسی خود دکتر مصدق و تناقضات سیاسی-اجتماعی جستجو کرد که او را بین دو دید سنتی و تجدد گرایانه اش نگاه داشته بودند. دکتر مصدق با اتخاذ سیاست « یا همه چیز یا هیچ چیز» دقیقا قدم به همان راهی نهاد که بسیاری از ما ایرانیان با تاثیر گرفتن از «فرهنگ عاشورا» آنرا بهترین راه می دانیم و آنهم فدا کردن همه چیز و همه کس برای هدفی است که از دید ما ارزشی فراتر از هر چیر دیگر دارد، حتی اگر عواقب پیگیری این هدف فاجعه بار باشد و این طرز تفکر در جامعه ایران را می توان هم اکنون نیز در در حمایت قاطبه مردم از داستان انرژی هسته ای مشاهده کرد. در بعد سیاسی نیز، با وجود روح دموکرات منش خود، دکتر مصدق، ابتدا با درخواست «معافیت ویژه» برای حفظ همزمان پست نخست وزیری و پارلمانی خود (که بی توجهی به اصل تفکیک قوا بود) و در اواخر دوره صدارتش با منحل کردن مجلس، به نوعی دچار باز تولید روح استبداد پروری در دولت خود شد. مجموعه این عوامل نشان می دهد که حتی دولتمردی به بزرگی دکتر مصدق از تاثیرات تضادهای فرهنگی جامعه خود در امان نبود.
از آن طرف سیاستی که شاه در جریان عزل و به خصوص پس ار عزل دکتر مصدق اتخاذ کرد، نه فقط نشان دهنده تاثیرات همین تناقضات در فرهنگ سیاسی-اجتماعی ایران بر او بود، بلکه میراث جدیدی نیز در این فرهنگ بر جای گذاشت که دیگر معلوم نیست چطور بتوان آنها را از روح و روان مردم ایران زدود. شاه مسئول اجرای قانون اساسی و دفاع از حاکمیت کشور بود و می توانست خود رأسا و بر اساس متمم ۴۶ قانون اساسی مشروطه، بدون ترس از کسی یا چیزی به بر کناری مصدق اقدام کند، اما همکاری اش با کرمیت روزولت نماینده سیا در ایران و ترک ایران بعد از دستگیری نصیری، قانونی بودن کار او در برکناری دکتر مصدق را در چشم بسیاری از ایرانیان خدشه دار کرد. علاوه بر این، محاکمه دکتر مصدق در دادگاه نظامی و تبعید او که از دید اکثر صاحب نظران غیر قانونی و غیر عادلانه بود نه تنها گامی از سوی شاه برای باز تولید استبدادی بود که قانون اساسی مشروطه سعی در از بین بردن آن داشت، بلکه از ۲۸ مرداد واقعه ای ساخت که حکومت او را تا به آخر با بحران مشروعیت مواجه ساخت و به قول دکترعلی میر فطروس باعث شد «عقل نقاد به عقل نقال سقوط کند و اندیشه سیاسی به به آئین ها وعزاداری های سیاسی بدل گردد.»
۲۸ مرداد را می توان از این بابت نمونه ای بارز از تبلور تناقضات موجود در فرهنگی دانست که در آن بنیاد آزادی و قانون خواهی در خود زنی های بسیاری از رهبران سیاسی و روشنفکران ما فدا شده است. هم محمد رضا پهلوی و هم دکتر محمد مصدق انسانهایی وطن پرست بودند که سر بلندی ایران را آرزو داشتند، اما سر انجام هر دو تحت تاثیر همین تضادها، اشتباهاتی خانمانسوز مرتکب شدند و خود نیز در این میان، بدون رسیدن به آنچه برای ایران در سر داشتند، در آتشی که بر افروختند سوختند و از بین رفتند.
با توجه به آنچه گفته شد، ۲۸ مرداد اکنون در فرهنگ سیاسی-اجتماعی مملکت ما تبدیل به رویدادی گشته که به قول داریوش همایون «بحث انگیز ترین رویداد تاریخ همروزگار ما شده است و از نظر بار عاطفی تنها با عاشورای کربلا قابل مقایسه است.» در چنین فضایی، مسلما بررسی دقیق و موشکافانه آنجه منجر به این حادثه شد و درس گرفتن از آن و پیامدهای آن برای نسل جوان ما آسان نیست. اما به اعتقاد من، نسل جدید ایران باید ۲۸ مرداد را به تاریخ بسپارد و با فاصله گرفتن از شعارهای رایج آن دسته از سیاسیون و روشنفکران ایرانی که هنوز در آن دوران مانده اند و ریشه تمام بدبختی های ایران را در تئوریهای توطئه و خیانت این و آن می دانند، این را درک کند که مشکل ایران صرفا سیاسی نیست. فقط و فقط با بازنگری بدوراز تعصب و احساسات و درس گرفتن از آنچه در طی این سالها بر سر ایران آمده است، از جمله وقایع ۲۸ مرداد، و نقد شجاعانه مشکلات موجود در فرهنگ سیاسی-اجتماعیمان است که می توان گذشته را بواقع چراغ راه آینده ایران کرد.
ارسال شده توسط خشایار خیرخواه در ۲۳:۵۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
5 نظرات:
beautiful
خشایار عزیز
اصلا و ابدا حرف بازنگری و این چیزها را نزن که یکوقت میبینیم نه مصدق بال ملائکه داشته و نه تاج شاه از آسمان بر سر وی نهاده شده بود. آنوقت ما میمانیم با دو تا آدم معمولی زمینی و خاکی. بگذار پرستشمان را بکنیم پدر من!
قربان تو
کاملا با این تحلیل شما موافقم. خیلی دقیق و منصفانه مسئله را شکافته اید. درود بر شما.
دوستدار شما سحر
khashi jan blogeto etefaghi inja peidat kardam.tabrik migam in movafaghiata va pishraftato.ye email behet zadam be hamin addressi ke inja gozashti.montazere javabet hastam
Hadi
Kash
I wish all the Iranian so-called political activists had the courage to unravel the cultural root-causes of our today's predicament the way you do.
Ali D.
ارسال یک نظر