۱۳۸۶ مهر ۸, یکشنبه
از ماست که بر ماست
--
با دوستان و آشنایان در ایران که صحبت می کنم همگی متفق القول می گویند که اکثر مردم از سخنان لی بالینجر رئیس دانشگاه کلمبیا در مورد احمدی نژاد بسیار رنجیده اند و آن سخنان را نه فقط توهین به احمدی نژاد که توهین به ایران و مردم ایران نیز می دانند، چرا که به گفته آنها احمدی نژاد به هر حال، خوب یا بد فعلا نماینده مردم و کشور ایران است.
بسیار خوب. من هم با این قسمت نظرات هموطنان که احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور فعلی ایران به هر حال در دنیا نماینده رسمی مردم و کشور ایران شناخته می شود موافقم. این هم قبول که بالینجر یا نباید احمدی نژاد را دعوت می کرد، یا وقتی این کار را کرد دیگر نباید آن سخنرانی را با آن لحن و عبارات تند (و از دید بسیاری توهین آمیز) در معرفی احمدی نژاد ایراد می کرد. اما اجازه دهید در رابطه با همین برداشت توهین آمیز مردم ما از این سخنان مسأله را از زاویه دیگری بررسی کنم.
برنارد لوئیس تاریخ نگار منحصر به فرد تاریخ اسلام و خاورمیانه در مقاله ای در سال ۱۹۹۷ در مجله Foreign Affairs تحت عنوان:«غرب و خاورمیانه» مطلبی را عنوان می کند که به گمانم بسیار قابل توجه است. لوئیس می گوید: وقتی مردم کشوری متوجه می شوند که مشکلی دارند، یکی از این دو سوال را می توانند بپرسند: یکی اینکه ما کجای کار را اشتباه کردیم؟ و دیگری اینکه: این مشکل را که برای ما ایجاد کرد؟ سوال دوم منجر به تئوری های توطئه و پارانویا می شود، در حالیکه سوال اول منجر به این طرز تفکر می شود که « حال که اینطور است چگونه این مشکل را باید حل کنیم؟»
به جرأت می توان گفت که یکی از اساسی ترین مشکلات فرهنگ سیاسی-اجتماعی ایران ریشه اش دقیقا در همین است که ما ایرانیان اغلب در رویارویی با مشکلاتمان پرسش دوم را مطرح کرده ایم. نگاهی بیاندازید به برخورد ما با واقعه و یا کودتای ۲۸ مرداد و همینطور انقلاب ۵۷ بعنوان ریشه بسیاری از مشکلات اساسی که اکنون کشور و مردم ایران با آنها در هر دو عرصه ی داخلی و بین المللی مواجه هستند. در هر دو مورد اکثر ایرانیان آمریکا و انگلستان را مقصر ۱۰۰ درصد می دانند و از زیر بار مسئولیت در قبال آنچه بر سرشان آمد شانه خالی می کنند. به عبارت دیگر همانطور که برنارد لوئیس می گوید، صحبت ما همواره بر سر این است که « چه کسانی این بلا را بر سر ما آوردند؟» و درست بر همین اساس هم هست که « مظلوم گرایی» و تئوری های عجیب و غریب توطئه انقدر در مملکت ما (و البته کشورهای عربی رواج) دارند.
می دانم که بسیاری از مردم ایران با این طرز فکر من و افرادی که تقریبا مثل من فکر می کنند مخالفند، ولی برای این که از این وضعیت دهشتناک کنونی در آییم چاره ای نداریم جز این که نگاهمان را به مسائل عوض کنیم و بجای دامن زدن به گسترش باور بی حاصل و محکوم به شکست «ما مظلوم واقع شده ایم»، مانند ژاپن ابتدا به طرح این سئوال بپردازیم که « ما چه بر سر خود آوردیم؟» و سپس به طرح این پرسش برسیم که « حال چگونه باید این مشکل را حل کنیم؟»
اگر از این زاویه به مسائل بنگریم دیگر فغانمان به آسمان نمی رود که چرا بالینجر پرویز مشرف رئیس جمهور پاکستان را رهبری مهم با خدماتی مثال زدنی می نامد و احمدی نژاد را دیکتاتوری ظالم و حقیر. اگر بسیاری از ما ایرانیان (حتی بسیاری از آنان که به احمدی نژاد رأی داده اند) جامه ریاست جمهوری را بر تن احمدی نژاد گشاد می دانیم و معتقدیم که او درعمل دارد با رفتار و کردار نابخردانه خود تیشه به ریشه ایران می زند، اگر بنا به گفته عبدالله رمضانزاده قائم مقام دبیرکل جبهه مشارکت ایران، احمدی نژاد و سیاستهایش را «مصیبت عظما» می خوانیم، دیگر چرا دادمان به هوا می رود که ای وای بشتابید که یک بیگانه رئیس جمهور ما را زیر سئوال برد؟ اصلا مگر دانشجویان دانشگاه امیر کبیر مانند همین کلمات را به او نگفتند؟
بی تعارف مشکل از خود ماست. ما به زندگی در نظامی مانند نظام جمهوری اسلامی تن در داده ایم و مانند وضعیت « سیندروم استکهلم» که در آن فرد ربوده شده با رباینده ارتباط عاطفی پیدا می کند به انتقاد جهانیان از آن واکنش نشان می دهیم، غافل از آنکه انتخاب نا آگاهانه و بی تفاوتی اکثرمان نسبت به آنچه بر سرمان می رود موجبات تحقیر و سرشکستگی اینچنین ما را در جهان فراهم آورده است. «ما» به فرد نالایقی مانند احمدی نژاد رأی می دهیم و بدین ترتیب کسی را نماینده اولین کشور تنظیم کننده منشور حقوق بشر می کنیم که خود اذعان داریم سیاستها، عملکرد و گفتارش جزء به جزء ناقض فاحش حقوق مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر است. با این وصف چطور انتظار داریم دنیای آزاد واکنش نشان ندهد؟ آیا این در حقیقت بدان معنا نیست که ما خود اسباب توهین به ایران و ایرانی را فراهم ساخته ایم ؟
بالینجر، بوش، سارکوزی، مرکل و غیره چرا علاوه بر مشرف، اردوغان، عبدالله پادشاه اردن، حامد کرزای، منموهن سینگ نخست وزیر هند و غیره را این گونه زیر سوال نمی برند؟ چرا از این رهبران برای شرکت در کنفرانس اقتصادی معتبر داووس دعوت به عمل می آید (حتی خاتمی هم سال گذشته به این کنفرانس دعوت شد) ولی از آیت الله خامنه ای و احمدی نژاد خیر؟ کدام از این رهبران متهم به طراحی و یا دستور عملیات تروریستی در این این سو و آن سوی جهان شده اند؟ آیا همه آنان دست نشانده وآلت دست هستند؟
کوتاه سخن اینکه ما ایرانیان قبل از هر امر دیگری باید به کردار و تفکر خود و جایگاهی که این کردار و تفکر در عرصه جهانی نصیب ما ساخته بیاندیشیم و یکبار هم که شده از خود بپرسیم، «حال که خود چنین بلایی بر سر خود آورده ایم، چه باید بکنیم تا مشکلاتمان را حل کنیم و بار دیگر به جامعه جهانی و دنیای مترقی بپیوندیم؟»
ارسال شده توسط خشایار خیرخواه در ۱۳:۴۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
5 نظرات:
Kash
We are an odd people. The reaction Iranians are exhibiting is congruous with their historical behaviour. They have always developed a bond, a sense of identification if you will, with their occupiers and oppressors. We embraced Arabs and converted into Islam and now we're even more Muslim than Arabs can ever be. Mongols ruled us for 400 years and we still name our children after Genghis Khan. Buddy, don't be taken aback if we're showing support for "a petty and cruel dictator". We are being ourselves.
Ali D.
خشایار جان، با سلام ؛ چند نکته
1. اصولا افکار عمومی مردم ایران را چگونه سنجیده ای که معتقد هستی بسیاری مردم از سخنان با لینجد رنجیده اند؟ به عقیده من در غیاب رسانه های آزاد خصوصی نمی توان ادعا کرد که چیزی بعنوان افکار عمومی اصولا در جامعه ای وجود دارد. جامعه ایران نیز هنوز پا از بسیاری مناسبات بسیار کهن فئودالی و فرهنگ ایلیاتی پدر شاهی فراتر نگذاشته است و این جمله پیامبر اسلام بسیار در موردش صدق می کند که "الناس علی دین ملوکهم" که مشخصه جوامع بسیار کهن است. آنچه را بعنوان عقیده اکثر مردم بیان کرده ای به باور من صحیح نیست یا حداقل نمی توان راستی آزمایی کرد.
2. بنظر می رسد که بهر دلیلی چیزی بین 700 تا 500 سال است که ایرانیان موضع انفعالی در برابر جهان بیرون گرفته اند و خود را حتی در مورد وضعیت خویش نیز مسئول نمی بینند. بهمین دلیل پاسخ آنها به پرسشهایی از قبیل "چرا اینگونه شدیم؟" نیز پاسخی درخشانتر از متهم ساختن شرق و غرب یا حداکثر جستن پاسخ در هجوم تازیان نباشد. در اینکه نفس مطرح ساختن این پرسش خطاست با تو موافق نیستم اما می پندارم که ایرانیان نتوانسته اند پاسخی در خور به این پرسش دهند یا شاید هیچ پاسخی مورد توافق قرار نگرفته است و نقطه عزیمت نشده است.
3. آیا مشکل احمدی نژاد است؟ آیا با رییس بودن خاتمی با شخصی مانند او تفاوت عمده ای در اوضاع پدید می آید؟ آیا مشکل جمهوری اسلامی است؟ بنظرم مسئله از این حرفها جدی تر و عمیق تر است و ریشه های آن را باید در آنچه در مورد دوم بالاتر گفتم جستجو کرد. ژاپن را مثال زده ای؛ چه مثال مناسبی. حداقل در مورد ژاپن بنظر می رسد وقتی می توان به جایگاهی در دنیا دست پیدا کرد و عزیمت را آغاز کرد که درک درستی در مورد وضعیت فعلی خود و اینکه چه هستیم و در کجا ایستاده ایم داشته باشیم. اظهار نظر ایرانیان مختلف نشان می دهد که ما ایرانیان به عنوان فردی ایرانی درک درستی از هویت ملی خود و اینکه یک ایرانی کیست و کجاست نداریم. بگذریم از برخی اظهار نظرهای خود بزرگ بینانه برخی دولتمردان فعلی و قبلی که در مقوله شووینیسم و اسکیزوفرنیا می گنجد.
ممنون از پست جالبت
Ehsan
aghaye kheirkhah ye bar digam fekr mikonam to weblogetoon neveshtam kare ma az in harfha gozashte.ma age mikhastim az tarikh pand begirim ke halo roozemoon in nabood ke alan hast.shoma nasle jadid ino khoob dark kardin vali mitarsam ba in oz ahval dige dir shode bashe.lezat bordam az in maghale va bekhosos neveshte afrad bozorg dar maghamhaye koochak.afarin beshoma ke enghadr roshan fekr mikonid va afsoos baraye mihan ke az vojood javanhayee mesle shoma bi bahre ast.
gorji
ممنون.
خشایار عزیز
کاملا درست می گوئی. احمدی نژاد آینه ما است. حالا اگر بد است و زشت است و بی قواره است مشکل از آینه نیست. تفکر احمدی نژادی چند میلیون (اگر نه چند ده میلیون) در کشور ما طرفدار دارد. از ملتی که از هر هفت نفرمان یک نفرش بصورت مطلق بی سواد است چه انتظاری می توان داشت؟
موفق و خوش باشی
قربان تو
ققنوس
ارسال یک نظر