۱۳۸۶ مهر ۱, یکشنبه

ایران امروز، سرزمین انسانهای کوچک در مناصب بزرگ

--

تا قبل از انقلاب فاجعه بار اسلامی در ایران، در هر زمینه ای که نگاه می کردید نخبگانی را در جامعه ایران می یافتید که چه از لحاظ اصالت خانوادگی و چه از لحاظ منزلت اجتماعی در جایگاه بسیار بالایی قرار داشتند. انسانهایی ملی که هر کدام در کنار منافع خود، خدمت به کشور خود را نیز در سرلوحه برنامه های خویش فرار داده بودند و به خاطر شأن و منزلت خانوادگی و اجتماعی خویش در قبال مردم و مملکت خود را مسئول می دانستند.
در زمینه صنعت کسانی نظیر محمود خیامی، موسس شرکتهایی مانند ایران ناسیونال و فروشگاه زنجیره ای کوروش (قدس کنونی) و شادروان رحیم ایروانی، بنیانگذار صنعت کفش سازی مدرن در تاریخ صنعت در ایران، هرکدام منشا تحولاتی عظیم در ایران گردیدند. در زمینه های سیاسی و اجتماعی نیز کم نبودند شخصیتهای بزرگی که هر کدام بواقع شایستگی نشستن بر جایگاهی که در آن قرار داشتند را دارا بودند، از روسای مراکز مهمی نظیر دانشگاه تهران، شهرداری پایتخت، رادیو تلویزیون ملی ایران، سازمان ورزش و غیره تا بسیاری از سران ارتش و وزرای وزراتخانه های مهمی نظیر وزارت خارجه، علوم، فرهنگ و هنر، اقتصاد و البته نخست وزیران ایران. اینان بواقع هر کدام وزنه ای بودند که در راه شکوفایی اقتصادی و اجتماعی ایران در دوره پهلوی نقش عمده ای را ایفا کردند.
اما درست بر خلاف آن دوران، اوضاع کنونی ایران حکایت توصیه ارسطو به اسکندر است که در آن ارسطو نابودی یک کشور را بواسطه سپرده شدن کارهای بزرگ به افراد کوچک و کارهای کوجک به افراد شایسته می داند. یک لحظه با خود بیاندیشیم. در شرایط طبیعی و با استانداردهای رایج دنیای مترقی، آیا به طور مثال، افرادی نظیر احمدی نژاد باید رئیس جمهور، صفار هرندی وزیر فرهنگ، عزت الله ضرغامی رئیس رادیو تلویزیون، فيروزآبادي رييس ستاد كل نيروهاي مسلح، غلامحسین الهام وزیر دادگستری، عمید زنجانی رئیس دانشگاه تهران و مکارم شیرازی سرمایه دار مملکت ما باشند؟
فراموش نکنید که اینها همه در حالی است که ما ایرانیها خودمان را حداقل از همه کشور های همسایه دور و برمان بالاتر می دانیم، در حالیکه که در همین پاکستانی که ۶۰ سال بیشتر از زمان تأسیسش نمی گذرد، شوکت عزیز یکی از بلند پایه ترین مقامات بزرگترین بانک ایالات متحده Citibank اکنون نخست وزیر است و بواسطه تلاشهای او و تیم افتصادی او چه در پست کنونی و چه در سمت وزیر دارایی است که پاکستان امروز، با وجود تمامی بحرانهای داخلی اش، در زمینه سرعت رشد اقتصادی یکی از بهترین آمارها را در جهان داراست (در زمینه رشد اقتصادی، پاکستان در رده ۵۸ است در حالیکه ما در رده ۱۲۸ هستیم.) در طرف دیگرمان ترکیه از خدمات سیاستمدار و اقتصاددان برجسته ای نظیر کمال درویش بهره مند می شود که نه فقط معمار شکوفایی اقتصادی ترکیه نامیده می شود، بلکه در سازمان ملل متحد تا کاندیداتوری دبیر کلی این سازمان پیش می رود و باعث اعتلای نام کشورش می گردد. از شما می پرسم، آیا ما نظیر چنین شخصیتهای برجسته ای در ساختار کنونی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورمان داریم؟
بواقع از همین زاویه است که می توان انقلاب ۵۷ را به معنای واقعی کلمه یک فاجعه نامید؛ فاجعه ای که حساسترین مناسب کشور را در اختیار افرادی قرار داد که نه تنها بویی از تمدن، پیشرفت، علم و خردگرایی نبرده بودند، بلکه عملا آنها را به سخره گرفتند. در دستان چنین افراد کوچکی علم اقتصاد «مال خر» شد، وزارت خارجه به مرکز پشتیبانی از سازمانهای آزادیبخش اسلامی، از تایلند تا جزیره العرب تبدیل گشت، مراکز علمی ما قربانی انقلاب فرهنگی شدند، رادیو و تلویزیون تبدیل به شاخه ای از وزارت اطلاعات گردیدند وهر آنچه زیبا بود و یا بویی از زندگی داشت طاغوتی نامیده شد.
جای شرمساری است که نتیجه این تغییرو تحولات بعد از ۲۸ سال آن می شود که حسین شریعتمداری در نیویورک تایمز تبدیل به «روزنامه نگار ایرانی» می شود که گاهی از او خواسته می شود تا با زندانیان «صحبت کند»، خلیج فارس توسط یک مقام نظامی رسمی مملکت تبدیل به خلیج ع.ر.ب.ی. می شود و رئیس جمهور کشور توسط خبرنگار پر آوازه ترین برنامه خبری جهان با میلیونها ببینده تروریست خطاب می شود و مورد نکوهش فرار می گیرد که چرا اینهمه بیجا در پاسخ به سئوالات مهم نیشخند می زند و از آن بدتر، رئیس دانشگاه کلمبیا او را با هیتلر مقایسه می کند و می گوید اگر هیتلر هم بود به او اجازه صحبت کردن می دادیم.
شاید بتوان گفت در جمهوری اسلامی فقط در اوائل دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی بود که امیدها برای بازگشت کار به دست کاردان و بازگشت به خرد گرایی در بسیاری از زمینه ها تا حدودی زیادی پدیدار شد ، اما با عقب نشینی پی در پی خاتمی در مقابل همین گروه فعلی سوار بر مسند قدرت، این فرصت نیز از دست رفت و به عمق یأس و ناامیدی مردم افزود. ولی به هرحال مقایسه کنید نوع برخورد مقامات و نمایندگان رسانه های دنیای متمدن را با خاتمی بعلت نوع رفتار و ادبیات او با نوع برخورد آنها با رئیس جمهور فعلی.
به هر حال ما چه بخواهیم و چه نخواهیم متأسفانه جمهوری اسلامی ما را در عرصه جهانی نمایندگی می کند و رفتار، گفتار و عملکرد غیر مسئولانه مقامات ناشایسته این حکومت در ۲۸ سال گذشته باعث بر انگیخته شدن نگاه رقت انگیز جهان متمدن به حکومت ما و در نتیجه تحقیر مردم ایران شده است، چرا که تحقیر مقامات یک کشور، هر چند که بسیاری از این مقامات چه نامنتخب باشند و چه به طور آزاد و دموکراتیک انتخاب نشده باشند، بر روی ذهنیت جامعه بطور کل تأثیر منفی می گذارد. در نتیجه جامعه ایران اکنون نسبت به سرنوشت خود و آینده کشور بقدری منفعل و بی تفاوت شده است که از لحاظ فکری به گواهی برخی صاحب نظران نظیر عباس عبدی به جامعه ای فرو پاشیده بدل گردیده است. از این منظر، گفته ارسطو، در مورد ایران عینا به حقیقت پیوسته است.

0 نظرات: