۱۳۸۶ مرداد ۳۰, سهشنبه
خط قرمزی به نام نقد محمد مصدق
--
همانطور که در جمع بندی مقاله پیشینم اشاره کردم، فرهنگ سیاسی-اجتماعی و در کل فرهنگ ملی ما ایرانیها، دارای اشکالات ریشه ای و اساسی است. یکی از ریشه ای ترین و در عین حال مخرب ترین این اشکالات، جهل تاریخی ماست نه فقط نسبت به آنچه قرنها و بلکه هزاره ها قبل در مملکت ما رخ داده، بلکه به مهمترین وقایع تاریخ معاصرمان نظیر انقلاب مشروطیت و واقعه ۲۸ مرداد. این جهل تاریخی به نوبه خود سبب شده بسیاری از رویدادهای مهم و بازیگران آن در معرض قضاوت صحیح تاریخی قرار نگیرند و به تدریج در فرهنگ «شاهنامه ای» و «عاشورایی» ایران، مایه افسانه سرایی و ذکر مصیبت سیاسی گردند. در نتیجه، بسیاری از رویدادهای تاریخی ایران و بازیگران آن اکنون در میان مردم ما تبدیل به آئین ها و سمبلهای مورد پرستش و تقدس شده اند و از این میان ۲۸ مرداد و بخصوص شخص «دکتر محمد مصدق» شاید بهترین مثال در این زمینه باشند.
مصدق مانند هر شخصیت تاریخی دیگر پرورش یافته محیط اجتماعی-سیاسی پیش از خود بود و منش و تفکر او به مانند منش و تفکر هر شخصیت بزرگ تاریخی دیگر در ظهور و سقوط او و تبعات آنها در آینده ایران نقش اصلی را بازی کردند و از این روست که نقد منصفانه او می تواند پاسخگوی بسیاری از رازهای سر به مهر حوادث ۲۸ مرداد و گره گشای بسیاری از مشکلات سیاسی اجتماعی حال حاضر و آینده ایران گردد. اما جهل تاریخی آمیخته با دگم سیاسی که بر فرهنگ ما سایه انداخته، ایرانیان را از هر گروه و تعلق سیاسی به چنان مطلق گرایی کشانده که نقد هیچ یک از شخصیت های مورد علاقه خود را به هیچ شکلی بر نمی تابند، به خصوص که این شخصیت «دکتر محمد مصدق» باشد.
واقعیت این است که وقایع ۲۸ مرداد و آنچه بعد ار آنها بر سر مصدق آمد، در ذهن ناخود آگاه بسیاری از ایرانیان او را تبدیل به «سید الشهدایی» دیگر کرده و از او شخصیتی نه فقط ملی، که معصوم و عاری از هرگونه خطا پدید آورده اند. به عبارت دیگر او «مقدس» شده است و این تقدس اکنون تبدیل به خط قرمزی گشته که هر کس سعی کند از آن عبور کند متهم به خیانت و هزاران انگ سیاسی دیگر می شود. این به گمانم بزرگترین لطمه ای است که هواداران او به میراث سیاسی او و نسل امروز ایران می زنند.
در دموکرات ترین کشورهای دنیای امروز هیچ یک از شخصیتهای محبوب سیاسی مصون از قضاوت تاریخ و نقد آیندگان خود نیستند. در فضای باز سیاسی این کشورها، هر ساله ده ها کتاب و مقاله راجع به بزرگترین رجال تاریخی آنها نگاشته می شوند و ذره ذره ابعاد شخصیتی، اجتماعی و سیاسی آنها مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. بهمین خاطر امکان ندارد در این جوامع شخصیتی یافت شود که مردم آنها را« بت گونه وار » بپرستند، از چرچیل در انگلستان گرفته تا لینکلن در آمریکا و دو گل در فرانسه.
تبدیل یک شخصیت ارزنده سیاسی به اسطوره ای مورد پرستش و واکنشهای هیستریک و متعصبانه به نقد او بجای برخوردی معقولانه و کارشناسانه به عملکرد آن فرد، تنها به گسترش دگم و جهل سیاسی درجامعه یاری می رساند وبس. نمونه اش هم لینکی است که پریروز در بالاترین چنین ادعا می کرد که مربوط به تصویر «اعدام مصدق» است و بسیاری با وجود آکاهی کامل نسبت به جعلی بودن این خبر به گفته خود« در احترام به عکس دکتر» به آن رای مثبت داده بودند. این اگر دگم سیاسی نیست پس چیست؟ پس چه تفاوتی بین طرفداران و رهروان مردی میهن پرست و برجسته نظیر مصدق با رهروان ولایت فقیه وجود دارد هنگامی که هر دو گروه به چنین تعصب ورزی دچار می شوند؟
این مسیر، مسیر صحیحی برای آینده میهن ما نیست. ما باید ضمن احترام کامل به بزرگان تاریخی مان از قبیل دکتر مصدق، قوام السلطنه، رضا شاه و محمد رضا شاه، آنها را بی تعصب به نقد کشیم تا رهبران آینده ما از کارهای مثبت آنان الهام گیرند و از اشتباهات آنان درس. در عین حال باید با بوجود آوردن فضایی آرام برای تبادل ایده ها، بحثهای آزاد، نقدها و مناظره های سالم راه را برای بازنگری تاریخمان هموار کنیم و برداشتهایمان از تاریخ را مورد باز بینی مجدد قرار دهیم.
ما می توانیم از تجربه ۲۸ مرداد و آنچه بر سر دکتر مصدق آمد درسها بیاموزیم. می توانیم بیاموزیم که مخالفت مترادف خیانت نیست. انعطاف پذیری برای مصالح مملکت عقب نشینی از آرمانهای ملی نیست. و مهمتر از همه این که می توانیم بیاموزیم فرهنگ «مظلومیت و شهادت» راه گشای آینده ما نیست. ما همه اینها را می توانیم بیاموزیم، اگر پرده تعصب را از مقابل نگاه تاریخیمان کنار زنیم، تاریخ را عرصه نبرد نور با ظلمت نبینیم و در بند آن نمانیم.
مقاله محمد قوچانی در نشریه شهروند امروز به نام « درنقد مصدق»، صرف نظر از آنچه او در رابطه با دکتر مصدق مطرح می کند و خط سیاسی شخص قوچانی، حرکت جسورانه ایست که از دید من قابل تحسین است.
همانطور که در جمع بندی مقاله پیشینم اشاره کردم، فرهنگ سیاسی-اجتماعی و در کل فرهنگ ملی ما ایرانیها، دارای اشکالات ریشه ای و اساسی است. یکی از ریشه ای ترین و در عین حال مخرب ترین این اشکالات، جهل تاریخی ماست نه فقط نسبت به آنچه قرنها و بلکه هزاره ها قبل در مملکت ما رخ داده، بلکه به مهمترین وقایع تاریخ معاصرمان نظیر انقلاب مشروطیت و واقعه ۲۸ مرداد. این جهل تاریخی به نوبه خود سبب شده بسیاری از رویدادهای مهم و بازیگران آن در معرض قضاوت صحیح تاریخی قرار نگیرند و به تدریج در فرهنگ «شاهنامه ای» و «عاشورایی» ایران، مایه افسانه سرایی و ذکر مصیبت سیاسی گردند. در نتیجه، بسیاری از رویدادهای تاریخی ایران و بازیگران آن اکنون در میان مردم ما تبدیل به آئین ها و سمبلهای مورد پرستش و تقدس شده اند و از این میان ۲۸ مرداد و بخصوص شخص «دکتر محمد مصدق» شاید بهترین مثال در این زمینه باشند.
مصدق مانند هر شخصیت تاریخی دیگر پرورش یافته محیط اجتماعی-سیاسی پیش از خود بود و منش و تفکر او به مانند منش و تفکر هر شخصیت بزرگ تاریخی دیگر در ظهور و سقوط او و تبعات آنها در آینده ایران نقش اصلی را بازی کردند و از این روست که نقد منصفانه او می تواند پاسخگوی بسیاری از رازهای سر به مهر حوادث ۲۸ مرداد و گره گشای بسیاری از مشکلات سیاسی اجتماعی حال حاضر و آینده ایران گردد. اما جهل تاریخی آمیخته با دگم سیاسی که بر فرهنگ ما سایه انداخته، ایرانیان را از هر گروه و تعلق سیاسی به چنان مطلق گرایی کشانده که نقد هیچ یک از شخصیت های مورد علاقه خود را به هیچ شکلی بر نمی تابند، به خصوص که این شخصیت «دکتر محمد مصدق» باشد.
واقعیت این است که وقایع ۲۸ مرداد و آنچه بعد ار آنها بر سر مصدق آمد، در ذهن ناخود آگاه بسیاری از ایرانیان او را تبدیل به «سید الشهدایی» دیگر کرده و از او شخصیتی نه فقط ملی، که معصوم و عاری از هرگونه خطا پدید آورده اند. به عبارت دیگر او «مقدس» شده است و این تقدس اکنون تبدیل به خط قرمزی گشته که هر کس سعی کند از آن عبور کند متهم به خیانت و هزاران انگ سیاسی دیگر می شود. این به گمانم بزرگترین لطمه ای است که هواداران او به میراث سیاسی او و نسل امروز ایران می زنند.
در دموکرات ترین کشورهای دنیای امروز هیچ یک از شخصیتهای محبوب سیاسی مصون از قضاوت تاریخ و نقد آیندگان خود نیستند. در فضای باز سیاسی این کشورها، هر ساله ده ها کتاب و مقاله راجع به بزرگترین رجال تاریخی آنها نگاشته می شوند و ذره ذره ابعاد شخصیتی، اجتماعی و سیاسی آنها مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. بهمین خاطر امکان ندارد در این جوامع شخصیتی یافت شود که مردم آنها را« بت گونه وار » بپرستند، از چرچیل در انگلستان گرفته تا لینکلن در آمریکا و دو گل در فرانسه.
تبدیل یک شخصیت ارزنده سیاسی به اسطوره ای مورد پرستش و واکنشهای هیستریک و متعصبانه به نقد او بجای برخوردی معقولانه و کارشناسانه به عملکرد آن فرد، تنها به گسترش دگم و جهل سیاسی درجامعه یاری می رساند وبس. نمونه اش هم لینکی است که پریروز در بالاترین چنین ادعا می کرد که مربوط به تصویر «اعدام مصدق» است و بسیاری با وجود آکاهی کامل نسبت به جعلی بودن این خبر به گفته خود« در احترام به عکس دکتر» به آن رای مثبت داده بودند. این اگر دگم سیاسی نیست پس چیست؟ پس چه تفاوتی بین طرفداران و رهروان مردی میهن پرست و برجسته نظیر مصدق با رهروان ولایت فقیه وجود دارد هنگامی که هر دو گروه به چنین تعصب ورزی دچار می شوند؟
این مسیر، مسیر صحیحی برای آینده میهن ما نیست. ما باید ضمن احترام کامل به بزرگان تاریخی مان از قبیل دکتر مصدق، قوام السلطنه، رضا شاه و محمد رضا شاه، آنها را بی تعصب به نقد کشیم تا رهبران آینده ما از کارهای مثبت آنان الهام گیرند و از اشتباهات آنان درس. در عین حال باید با بوجود آوردن فضایی آرام برای تبادل ایده ها، بحثهای آزاد، نقدها و مناظره های سالم راه را برای بازنگری تاریخمان هموار کنیم و برداشتهایمان از تاریخ را مورد باز بینی مجدد قرار دهیم.
ما می توانیم از تجربه ۲۸ مرداد و آنچه بر سر دکتر مصدق آمد درسها بیاموزیم. می توانیم بیاموزیم که مخالفت مترادف خیانت نیست. انعطاف پذیری برای مصالح مملکت عقب نشینی از آرمانهای ملی نیست. و مهمتر از همه این که می توانیم بیاموزیم فرهنگ «مظلومیت و شهادت» راه گشای آینده ما نیست. ما همه اینها را می توانیم بیاموزیم، اگر پرده تعصب را از مقابل نگاه تاریخیمان کنار زنیم، تاریخ را عرصه نبرد نور با ظلمت نبینیم و در بند آن نمانیم.
ارسال شده توسط خشایار خیرخواه در ۲۱:۴۹
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
7 نظرات:
مقالات اقای میر فطروس رو در این باره دنبال میکنی؟
سلام خشایار
با اجازه شما به این مطلب زیبایتان لینک دادم و همه را دعوت کردم به صفحه بالاترین مطلب شما بروند تا در آنجا در اینباره بحث کنیم.
موفق و خوش باشی.
با تقدیم احترام
ققنوس
khashayarkhan az akharin neveshtat ye hafte migzare montazere matlabe jadid hastim.tahlil bishtar bezar man az ghodrate tahlil shoma be in javooni ham dar taajobam ham kheili lezat mibaram.weblogetono be doostano ashnaham moarefi kardam.
eradtamand,gorji.
قربان امروز سی آگوست است. پست آخر شما ۲۱ آگوست ثبت شده. ۹ روز است که وبلاگ شما در زمان مرحوم دکتر مصدق مانده. اگر زحمتی نیست یک پست جدید بگذارید تا امثال این حقیر چیزی یاد بگیرند.
با تقدیم احترام
ققنوس
با عرض معذرت از همگی سر من این هفته خیلی شلوغ بود. ولی این آخر هفته جبران می کنم. آقای گرجی دوست نا دیده، خیلی ممنون از محبت شما همیشه منو شرمنده می کنید. ققنوس جان آخه من کی باشم به شما چیزی یاد بدم؟ ممنون که نظر لطف داری به من و این وبلاگ. مردم از خنده سر اون قسمت مرحوم دکتر مصدق کامنتت.
This is the book you have been looking for
Kash
I enjoyed your unique perspective on the issue.
Ali D.
ارسال یک نظر