۱۳۸۷ آبان ۶, دوشنبه

کلام آخر در مورد انتخابات آمریکا: جان مک کین انتخاب من است

--

متأسفانه به علت گرفتاریهای شخصی امسال مجالی برای گزارش انتخابات آمریکا بعد از دوره مقدماتی نیافتم. از قضا هفته آینده نیز در سفر خواهم بود و قادر به گزارش و جمع بندی نتایج انتخابات ایالات متحده در روز چهارم نوامبر را نخواهم داشت، به همین دلیل کلام آخر در رابطه با این انتخابات را اکنون تقدیم حضورتان می کنم و امیدوارم در آینده نزدیک باز هم بتوانم در رابطه با بررسی مسائل سیاسی ایالات متحده، ایران و خاورمیانه به طور مرتب بنویسم:

۱-انتخابات این دوره ریاست جمهوری ایالات متحده متأسفانه تبدیل به یک شوی کم ارزش سیاسی گردید که در آن بسیاری از مفاهیمی که معمولا نامزدها با آنها سنجیده می شوند --بمانند تجربه و قوه تشخیص (judgement)-- بطور کل نادیده گرفته شدند. چرایش را در فرصتی دیگر و پس از فروکش کردن همهمه انتخابات بررسی خواهم کرد.

۲- انتخابات سال ۲۰۰۸ ایالت متحده را همچنین می توان به مثابه پایان عصر روزنامه نگاری حرفه ای و منصفانه آمریکایی که در تمام دنیا سر آمد بود دانست. بطور کل رسانه های آمریکایی لیبرال هستند و در نتیجه مشاهده تمایل آنها به سوی دموکراتها امر عجیبی نبوده است، اما جانبداری چنین همه جانبه و مغرضانه اکثر رسانه ها از یکی از نامزدها (باراک اوباما) در تاریخ انتخاباتی آمریکا بی سابقه بوده است. جانبداری رسانه ها از اوباما بعضی وقتها آنقدر اعصاب خرد کننده بود که منی که عاشق روزنامه نگاری و میزگردهای سیاسی هستم قادر به تحمل خواندن مطالب بسیاری از رسانه ها یا دیدن برنامه هایشان نبودم. پوشش خبری انتخابات و شکلی که رسانه های معتبری چون نیویورک تایمز، نیوزویک، تایم، CNN و NBC و حتی آٓسوشیتد پرس به خود گرفتند و تبدیل به ماشین تبلیغاتی اوباما شدند برای ایالات متحده جای تأسف بسیار دارد.

۳-من هنوز طرفدار جان مک کین هستم و با تمام وجود امیدوارم بر خلاف آنچه نظر سنجی ها این روزها می گویند او بتواند هفته آینده با شکست اوباما رئیس چمهور بعدی ایالات متحده گردد. اما این را هم اضافه کنم که اعتقاد دارم از کنوانسیون حزب جمهوریخواه بدین طرف کمپین او بسیار ضعیف، آشفته و در مواردی ناشیانه عمل کرد. با این وجود من تجربه مک کین و judgement او در امور سیاست خارجی را بسیار برتر از اوبامایی می دانم که چه در مورد افزایش نیروها در عراق (surge) در تابستان گذشته و چه در مورد صحبت مستقیم با سیاستمداران شیادی نظیر احمدی نژاد نشان داد از سیاست خارجی و اهمیت بحرانهایی که دنیا و ایالات متحده با آنها روبروست درک درستی ندارد.

۴-هنوز هم با وجود تمام گزارشهایی که خوانده ام متوجه نشده ام که چرا جان مک کین از میان تمامی افراد شایسته ای که در حزب جمهوریخواه وجود داشت دست به انتخاب سارا پیلین زد. پیلین زن با هوش و با عرضه ای به نظر می آید و با وجود اینکه با عقاید شخصی اش در مورد مذهب و سقط جنین موافق نیستم اما مطمئنم او اگر بخواهد می تواند در آینده به سیاستمدار قابلی تبدیل گردد، اما از دید من او اکنون آماده مقام ریاست جمهوری (در صورتی که مک کین نتواند به ریاست جمهوری ادامه دهد) و حتی معاونت ریاست جمهوری نیست. از دید من تجربه، سابقه و judgement مهمترین فاکتورها برای کسی است که در صدد تصاحب قدرتمندترین مقام دنیاست. روی همین اصل من از هیلاری کلینتون و جان مک کین حمایت کرده و می کنم و با دستیابی اوباما به ابن مقام مخالفم چه را که او را بعلت بی تجربگی و judgement افتضاحش شایسته این پست نمی دانم. انتخاب پیلین به نقطه قوت مک کین یعنی تجربه صدمه جدی وارد کرد و judgement او را به طور جدی زیر سوال برد. چه بسا اگر من هم یک آمریکایی independent بودم به همین دلایل-- با وجود اینکه طرفدار اوباما نبودم-- در نهایت به اوباما و بایدن رأی می دادم.

۵- البته انتخاب جو بایدن توسط اوباما هم جای دفاع ندارد. جو بایدن و حرکات و رفتار پر از گاف او را اصلا نمی توان جدی گرفت. او دهه هاست که در سنای آمریکا بوده ولی حتی یک لایحه و یا کاری که او مغز متفکرش باشد را در کارنامه اش نمی توان یافت. اوج افتضاح بایدن را می توان در طرح او برای تجزیه عراق به سه کشور مستقل دانست که صلاحیت او را در سیاست خارجی کاملا سلب می کند. نمی دانم ترکیب اوباما، بایدن، هری رید و ننسی پلوسی در سیاست خارجی آمریکا را به کجا خواهند برد.

۶- راهیابی اوباما و بایدن به کاخ سفید البته برای کسانی که مثل من مخالف آنها هستند می تواند نکات مثبتی هم در بر داشته باشد. اگر اوباما با mandate قاطع و با حمایت اکثریت به کاخ سفید راه یابد با توچه به اینکه کنگره آمریکا نیز در اختیار دموکراتها خواهد بود و همینطور با توجه به حمایتی که او فعلا از رسانه ها گرفته تا دیگر نقاط دنیا (و حتی سازمان ملل) در پشت خود دارد دیگر بهانه ای برای انداختن بار مسئولیت به گردن این و آن و سرزنش بوش و مک کین برای هر آنچه مشکل در آمریکا و دنیاست ندارد. او تا بحال با توجه به عدم داشتن سابقه و مسئولیت اجرایی هر آنچه جولان خواسته داده و کسی هم از او حساب پس نخواسته است. اما روز پس از ۲۰ ژانویه روز دیگری است.

۷- و کلام آخر اینکه من هنوز فکر می کنم با توجه به به اینکه امسال سالی است که در آن بسیاری از رأی دهندگان پس از ۸ سال حکومت جمهوریخواهان تغییر و جهتی جدید در سیاست می خواهند هیلاری کلینتون از بسیاری جهات شایسته تصاحب ریاست جمهوری آمریکا بود. اکنون هم به قول چارلز کراتهامر ترجیح می دهم این انتخابات را ببازم تا اینکه اصول سیاسی خودم را با حمایت ناگزیر از ریاست جمهوری باراک اوباما و معاونت جو بایدن زیر پا بگذارم. البته من ایالات متحده را به مانند ایران بسیار دوست دارم و در نهایت امیدوارم در صورت پیروزی اوباما او--بر خلاف آنچه من و بسیاری دیگر فکر می کنیم-- رئیس جمهور شایسته ای برای آمریکا شود و از قبال او مردم ایران نیز در راه مبارزه و تغییر وضعیت جهنمی کنونی ایران سود بسیار برند و خاورمیانه نیز سر و سامانی گیرد.

امیدوارم.




۱۳۸۷ آبان ۴, شنبه

آقای اوبامای عزیز

--

این ویدیو تا بحال بیش از ۱۱ میلیون بازدید کننده داشته است:

۱۳۸۷ خرداد ۱۸, شنبه

بررسی انتخابات مقدماتی حزب دموکرات-قسمت دوم: باراک اوباما پیروزی خود را مدیون کاکسهای غیر دموکراتیک است

--

انتخابات مقدماتی حزب دموکرات امروز با سخنرانی هیلاری کلینتون، که در آن او به شکست خود در برابر باراک اوباما اذعان کرد، به پایان رسید. قبلا در بخش نخست بررسی این انتخابات که در ماه فوریه نوشتم به اشتباهات هیلاری اشاره کردم و توضیح دادم چگونه استراتژی اشتباه او بخصوص در کاکسهای ماه فوریه باعث شد تا او در این رقابت نزدیک به شکل قابل توجهی از اوباما عقب بیافتد. در این نوشته به بررسی خود انتخابات خواهم پرداخت و با استفاده از آمار و ارقام نشان خواهم داد چرا کاکسهای غیر دموکراتیک حزب دموکرات به شکل نامنصفانه ای کفه ترازو را به نفع اوباما سنگین کرد و در نهایت منجر به جلو افتادن او در شمارش دلگتها و انتخاب او از سوی سوپر دلگتها شد.

کاکس (caucus) یا گردهمایی چند ساعته برای رأی گیری بجای رأی گیری نفر به نفر در طول روز (primary) انتخاباتی است است که حزب خود برگزار می کند و فعالان حزب مجریان اصلی برگزاری آنها هستند، بر خلاف پرایمری که توسط ایالت برگزار می شود. تفاوت اصلی پرایمری ها و کاکسها بدین صورت است که در پرایمری ها شفافیت، برنامه ریزی و نظم بسیار بیشتری وجود دارد. در پرایمری ها حضور فیزیکی برای رأی دادن لازم نیست و کسانی هم که مشکل زبان داند طبق قانون می توانند از کمک در محل رأی گیری بهره مند شوند. پرایمری ها اصولا برای تعداد زیاد رأی دهنده طراحی می شوند و جمع کثیری از پرسنل حوزه های رأی گیری مدتها پیش از روز رأی گیری تمرین داده می شوند تا پروسه انتخاباتی بدون مشکل صورت پذیرد.

اما درست در نقطه مقابل کاکسها شفافیت و سازماندهی پرایمری ها راندارند، مشمول بودچه ایالتی یا فدرال نمی شوند و به همین دلیل از لحاظ اجرایی قوانین انتخاباتی دولت ایالتی و یا فدرال را به دقت پرایمری ها اجرا نمی گذارند. جدا از تمامی مسائل ذکر شده مهمترین مشکل کاکسها این است که در آن نظارت دقیق بر روی رأی گیری و مسئولیت پاسخگویی در قبال شمارش و گزارش آرا و همینطور رکوردی برای بازبینی تک تک آرا وجود ندارد و همین باعث می شود نتایج رأی گیری در بسیاری از کاکسها در معرض تقلب قرار گیرند.

بدلیل اینکه در کاکسها حضور فیزیکی اشخاص لازم است و راه دیگری برای رأی دادن وجود ندارد بسیاری از کسانی که به دلایل گوناگون در آن ساعات خاص قادر به رأی دادن نیستند از این پروسه جا می مانند. بدین ترتیب کاکسها باعث ریزش تعداد رأی دهنده می شود و در نتیجه به آن دسته از رأی دهندگانی که افراطی تر و از لحاظ سازماندهی هماهنگ تر هستند کمک می کند تا طرفداران نامزد مورد حمایت خود را سریعتر بسیج کنند و در یک رأی گیری دو ساعته بجای کل رأی دهندگان ایالت برنده آن ایالت را به حزب اعلام کنند. در حقیقت نامزدها در بسیاری از موارد نه بر اساس شایستگی خود که بر اساس سرعت عمل دفاتر و گروههای انتخاباتی وابسته به آنها در هماهنگ کردن طرفداران خود و رساندن آنها به محل کاکس برنده آن ایالت خاص می شوند. این مسأله اینبار گریبان هیلاری را گرفت، چه را که کاکسها بسیاری از رأی دهندگان او را که شامل افراد مسن، زنان بچه دار، رأی دهندگان لاتین و کسانی را در آن ساعت مشغول به کار هستند و نمی توانند برای آن ساعات خاص مرخصی بگیرند از رأی دادن محروم کرد.

تفاوت آمار رأی دهندگان در39 پرایمری و 13 کاکس به شکل زیر می باشد:
Primary states: 34,728,979=97.03%
% Caucus States+TX: 1,057,136=2.97
به طور کلی در 13 ایالتی که در آن کاکس برگزار شد 23.2 میلیون رأی دهنده وجود دارد. اگر در این ایالتها بجای کاکس پرایمری بر گزار شده بود پیش بینی می شود بر اساس میانگین حضور رأی دهندگان در پرایمری ها چیزی حدود دو میلیون رأی دهنده دیگر در این پروسه شرکت می کردند. آیا حضور این دو میلیون نفر تأثیر در نتیجه نهایی می گذاشت؟

برای پاسخ به این سوال بهتر است نگاهی به ایالتهایی که در آن هر دو کاکس و پرایمری برگزار شد بیاندازیم:

1-در ایالت واشینگتن 245,000 نفر معادل 5.3 درصد رآی دهندگان در کاکس شرکت کردند. نتیجه نهایی: اوباما 67.5 کلینتون: 31.2. ده روز بعد 691,381 معادل 15 درصد رأی دهندگان ایالت در پرایمری شرکت کردند. نتیجه نهایی: اوباما 51.2 کلینتون 45.7. بر اساس نتایج کاکس ایالت واشینگتن اوباما 26 دلگت بیشتر از هیلاری بدست آورد در حالیکه بر اساس نتایج پرایمری او فقط 4 دلگت بیشتر بدست می آورد.

2-در ایالت تکزاس بیش از 2,800,000 نفر در پرایمری شرکت کردند. نتیجه نهایی: کلینتون 52 اوباما 48. ساعاتی بعد در کاکسهای همین ایالت بر اساس 41 درصد گزارش شده (از مضحک بودن کاکسهای ایالت تکزاس همین بس که نتایج نهایی آنها تا به امروز اعلام نشده) اوباما 56 و کلینتون 44 درصدآرا را بدست آوردند. بر اساس نتایج پرایمری کلینتون 65 دلگت و اوباما 61 دلگت تصاحب کردند، در حالیکه بر اساس نتایج ناقص کاکسهای همین ایالت اوباما 38 دلگت و کلینتون 29 دلگت از آن خود کردند. در نتیجه اوباما در تکزاس 5 دلگت بیشتر از هیلاری تصاحب کرد. آیا این واقعا نشان دهنده خواست آن نزدیک به 3 میلیونی بود که در پرایمری شرکت کردند؟

3-در ایالت نبراسکا 3.4 درصد رآی دهندگان ایالت یعنی حدود 40,000 تفر در کاکس شرکت کردند که در نتیجه اوباما با حساب 68 به 32 درصد هیلاری را شکست داد و 16 دلگت ار 24 دلگت این ایالت را بدست آورد. روز 14 ماه می نبراسکا پرایمری خود را انجام داد که در آن 94,000 رأی دهنده شرکت کردند و در نتیجه اوباما اینبار هیلاری را 49.4 به 46.6 شکست داد. اگر دلگتها بر اساس پرایمری احتساب می شد هیلاری و اوباما 24 دلگتها را به شکل مساوی تقسیم می کردند. در حقیقت پیروزی 13,700 نفری اوباما در نبراسکا برای او همان مقدار دلگت کسب کرد که پیروزی 240,000 نفری هیلاری در اوهایو.
با توجه به اینکه 95 درصد پیروزیهای کلینتون از پرایمری ها و 42 درصد پیروزیهای اوباما از کاکسها هستند اجازه دهید مقایسه ای بین بعضی دیگر از این دو انجام دهیم تا ضعف سیستم بیشتر عیان شود:

A-کاکس آلاسکا با 8,868 رأی: برنده اوباما با اختلاف 5 دلگت
A-پرایمری تکزاس با 2,825,210 رأی: برنده هیلاری با اختلاف 4 دلگت

B-کاکس آیداهو با 20,535 رأی: برنده اوباما با اختلاف 12 دلگت
B-پرایمری پنسیلوانیا با 2,315,389 رأی: برنده هیلاری با اختلاف 12 دلگت

C-کاکس کانزاس با 36,634 رأی: برنده اوباما با اختلاف 14 دلگت
C-پرایمری نیوجرسی با 1,114,872 رأی: برنده هیلاری با اختلاف 11 دلگت

D-کاکس ایالت واشینگتن با 241,305 رأی: برنده اوباما با اختلاف 26 دلگت
D-پرایمری کالیفرنیا با 4,794,846 رأی: برنده هیلاری با اختلاف 36 دلگت

در نگاه کلی 140 دلگتی که اوباما از دوازده کاکسی که برنده شد بدست آورد فقط 16 دلگت کمتر از 156 دلگتی است که هیلاری کلینتون با تلاش فراوان از ایالتهای مهمی نظیرCalifornia, Texas, Pennsylvania, Ohio, New Jersey, Massachusetts, Indiana, Tennessee, Arizona, Oklahoma, Arkansas, New Mexico, West Virginia, NewHampshire و Rhode Island بدست آورد.
در مجموع:

39 پرایمری با 34,728,979 رأی دهنده: برنده کلینتون با 485,905 رأی و 78 دلگت
13 کاکس با 1,057,137 رأی دهنده: برنده اوباما با 299,768 رأی و 205 دلگت

نتیجه گیری-bottomline:

ایالتهایی که هیلاری در پرایمری برد 220 رأی الکترال در انتخابات عمومی، 87 میلیون رأی دهنده واجد شرایط و 18,400,000 رأی در پرایمری دارند. 42 درصد پیروزیهای اوباما در کاکسهای ایالاتی بدست آمد که نه تنها نصف آنها از سال 1964 به دموکراتها رأی نداده اند، بلکه 70 درصد از آنان در سال 2004 به جرج بوش رأی دادند و در مجموع 73 رأی الکترال بیشتر ندارند. متأسفانه در انتخابات مقدماتی حزب دموکرات سیستم انتخاباتی غیر دموکراتیک و معیوب کاکس سیستم انتخاباتی پرایمری را خنثی کرد و باعث شد تا باراک اوباما با استفاده از همین نقص در میزان دلگت از هیلاری پیش افتد و بدون بردن حتی یک ایالت مهم در نهایت توسط سوپر دلگتها بعنوان نماینده حزب دموکرات انتخاب شود آنهم در حالیکه هیلاری رأی عمومی popular vote را از آن خود کرد.
این اتفاق اگر برعکس رخ داده بود الان هواداران اوباما دنیا را روی سرشان گذاشته بودند و در رسانه ها و وبلاگها به طرح و بررسی انواع و اقسام تئوریهای توطئه مشغول بودند.
ادامه دارد...
منابع:
CNN, NYT, thegreenpapers.com, realclearpolitics.com & state websites

پس نوشت: سرمقاله نیویورک تایمز را درباره ایرادات سیستم انتخاباتی حزب دموکرات از جمله کاکسها اینجا بخوانید که تأییدی است بر آنچه من در این مطلب در مورد کاکسها اشاره کرده ام.


۱۳۸۷ خرداد ۱۶, پنجشنبه

بزودی: بررسی جامع انتخابات مقدماتی حزب دموکرات

--

دوستان عزیز در روزهای پیش رو به بررسی آنچه در انتخابات مقدماتی حزب دموکرات رخ داد خواهم پرداخت و از نحوه انتخابات تا نقش رسانه ها و عملکرد خود نامزدها همه را زیر ذره بین قرار خواهم داد. تا آن هنگام می توانید گزارش اول من را که در ماه فوریه نوشتم بخوانید. در چند روز آینده قسمت دوم این بررسی را تقدیم حضورتان خواهم کرد:

باراک اوباما از زبان دیگر دموکراتها

--

آگهی تازه حزب جمهوریخواه. درست می زند به وسط هدف:

۱۳۸۷ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

--

تصمیم داشتم در رابطه با نتیجه نهایی انتخابات مقدماتی حزب دموکرات امشب مطلبی بنویسم اما چون هیلاری کلینتون در سخنرانی امشب خود اعلام کرد که هنوز در رابطه با آینده کمپین خود تصمیمی نگرفته است و شکست را نمی پذیرد صبر خواهم کرد تا ببینم کار در چند روز آینده به کجا خواهد انجامید و بعد به بررسی انتخابات خواهم پرداخت. سخنرانی هیلاری مجلس جشن CNN و MSNBC را به عزا تبدیل کرد، هر چند که گمان نکنم هیلاری مبارزه اش را به دنور و کنوانسیون بکشاند.
در هر صورت امشب--بواسطه تاجگذاری اوباما توسط رسانه ها و سوپر دلگتهای حزب دموکرات--برای ایالات متحده آمریکا بی شک شب غم انگیزی است.
پس نوشت-چهارشنبه: به گفته نیویورک تایمز هیلاری کلینتون روز جمعه رسما به کمپین خود برای تصاحب نامزدی حزب دموکرات و رویای ۱۸ میلیون رأی دهنده اش پایان خواهد داد.

۱۳۸۷ خرداد ۱, چهارشنبه

اوباما و ایران

--

چیزی حدود 8 سال طول کشید تا جرج بوش و حامیانش در کنگره و رسانه ها متوجه شوند با چه کسانی در رهبری ایران طرف هستند (اینکه الان سیاست دولت بوش در رابطه با ایران وسط زمین و هوا مانده یک بحث دیگر است.) حالا سناتور باراک اوباما، مدعی جدی نامزدی حزب دموکرات، که تمام تجربه کاریش در دولت فدرال به دو سال نیز نمی رسد مدعی است راه مقابله با تهدید جمهوری اسلامی را یافته است. منتهای مراتب صحبتهای ضد و نقیض او در این زمینه نشان می دهند که او یا ظاهرا درک درستی از وضعیت ندارد یا بطور کل از مرحله پرت است:



برای دوستانی که نمی توانند این ویدیو را ببینید عرض کنم که در روز 18 ماه می در ایالت Oregan اوباما تهدید ایران را بسیار کوچک می شمارد و ادعا می کند چون قدرت نظامی ایران با قدرت نظامی ایالات متحده قابل مقایسه نیست ایران تهدیدی برای آمریکا به شمار نمی رود، ولی درست دو روز بعد در Montana ایران را تهدیدی بزرگ و جدی می خواند. جالبتر اینکه در مصاحبه با CNN در روز سه شنبه اوباما ادعا کرد او قصد ملاقات نه با احمدی نژاد که با قدرت اصلی تصمیم گیری در ایران (احتمالا آقا) را دارد (تصور کنید شرفیاب شدن باراک اوباما را به حضور مقام معظم رهبری و توصیه های دلسوزانه مقام عظمای ولایت به او). از روز سه شنبه به این طرف هم پشتیبانان و مشاوران او در رسانه های آمریکا همین حرف مسخره را مرتب تکرار می کنند. مشاور او سوزان رایس می گوید اوباما با فرد مناسب در رهبری ایران گفتگو خواهد کرد که این شخص الزاما احمدی نژاد نیست. بیل ریچاردسون هم می گوید حالا که گفته است ما قصد ملاقات با احمدی نژاد را داریم؟ در ایران می توان با ملاهای معتدل گفتگو کرد...

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۲, یکشنبه

درباره نتایج هفته گذشته در ایندیانا و کارولینای شمالی

--

1- در ایندیانا درصد رأی دهندگان سیاهپوست از آن چیزی که انتظار می رفت (11 درصد) فراتر رفت و به حدود 17 درصد رسید. از این 17 درصد 90 درصد یه اوباما رأی دادند و همین امر باعث شد بر خلاف آنچه نظر سنجی ها پیش بینی می کردند هیلاری ایندیانا را فقط با اختلاف 2 درصد ببرد.
2- در کارولینای شمالی شمار رأی دهندگان سیاهپوست از 25 تا 30 درصد پیش بینی شده به چیزی نزدیک به 34 درصد رسید که از این 34 درصد 91 درصد به اوباما رأی دادند. همین امر باعث پیروزی دو رقمی اوباما در کارولینای شمالی شد.
3-بر خلاف گفته های بسیاری از کسانی که این روزها در رسانه های آمریکا نتایج انتخابات هفته پیش را شکستی بزرگ برای هیلاری می شمارند، هیلاری در ایندیانا و کارولینای شمالی نتایج بدی بدست نیاورد. او تا یک ماه قبل در ایندیانا از اوباما عقب بود و حتی بر اساس پیش بینی کمپ اوباما ایندیانا ایالتی بود که قرار بود اوباما در آن پیروز شود. در کارولینای شمالی نیز هیلاری یک ماه قبل بین 20 تا 25 درصد عقب بود و در فاصله پیروزی خود در پنسیلوانیا تا انتخابات هفته پیش توانست فاصله را (البته با کمک کشیش اوباما) به 14 درصد برساند.
4- پیروزی در کارولینای شمالی برای کلینتون غیر ممکن بود چرا که جمعیت عظیم رأی دهنده سیاه پوست این ایالت و رأی یک طرفه آنها به اوباما چنین امکانی را از او سلب می کرد. برای پیروزی در کارولینای شمالی هیلاری باید حداقل 70 درصد رأی سفید پوستها را از آن خود می کرد که این هم امری غیر ممکن بود چرا که بر خلاف اکثر سیاهان، به نظر می رسد بر اساس آمار، اولویت اول اغلب سفید پوستان نژاد و یا رنگ پوست نیست(هر چند که مسلما--بخصوص در ایالتهای جنوبی--سفید پوستانی وجود دارند که بر همین اساس رأی می دهند.) با این همه همانطور که پیشتر اشاره کردم هیلاری در مقایسه با ایالتهایی مانند ویرجینیا که از لحاظ جمعیتی آماری مشابه با کارولینای شمالی دارد بسیار بهتر عمل کرد:

The voting demographics:

White male: VA 28%, N.C. 27%
White female: VA 35%, N.C. 35%
Black Male: VA 13%, N.C. 13%
Black Female: VA 17%, N.C. 20%
In Virginia, Obama won 67% of White Men, in North Carolina 40%
In Virginia, Obama won 45% of White Women, in North Carolina 33%

In Virginia, Obama won 93% of Black Men and 85% of Black Women
In North Carolina, he won 91% of Black Men and Black Women
5-تنها ایرادی که من به استراتژی کلینتون قبل از انتخابات هفته گذشته دارم این است که چرا او با بزرگ کردن مسأله معافیت موقت از پرداخت مالیات بنزین gas tax holiday این موضوع را تبدیل به موضوع داغ مورد بحث رسانه ها کرد و خواسته یا ناخواسته باعث شد تا موضوع کشیش اوباما و جنجال تازه او در روزهای آخر پیش از انتخابات به فراموشی سپرده شود. این کار از دید من اشتباه بود هر چند که شاید در نهایت در نتیجه کلی تآثیری نداشت.
6- با نتایجی که هفته گذشته بدست آمد کار برای هیلاری بسیار سخت شد. نامزدی باراک اوباما اکنون تقریبا قطعی است هر چند که اگر حداقل معضل فلوریدا حل شود و آرای عمومی آن در نتایج بدست آمده محاسبه شود هیلاری همچنان شانس بردن آرای عمومی را دارد، بشرط اینکه او وست ویرجینیا را با اختلاف 40 درصد، کنتاکی را با اختلاف 30 درصد و پورتوریکو را با احتساب 25 درصد ببرد (پورتوریکو یک میلیون رأی دهنده دموکرات دارد) و در اورگان با اختلاف 5 درصد و در مونتانا و داکوتای جنوبی با اختلاف حداکثر 10 درصد ببازد. در این حالت هیلاری چیزی حدود 470,000 رأی بدست خواهد آورد که با اضافه شدن آرای فلوریدا و یا فلوریدا و میشیگان (به همراه آرای عمومی کاکسها که اوباما در آنها دست بالا را دارد) او در آرای عمومی از اوباما پیش خواهد افتاد.
7- متأسفانه هیلاری خود و راه شکست دادن اوباما را دیر پیدا کرد و به همین خاطر است که با وجود عملکرد قابل قبولش در انتخابات هفته گذشته وهمچنین کمپین کردن فوق العاده اش پس از پیروزی در تکزاس و اوهایو بواسطه پیدا کردن پایگاه خود، تقریبا دیگر فرصتی برای جبران ندارد. بقول یکی از دوستانم هیلاری درست مانند تیمی می ماند که تازه از دقیقه 80 به بعد راه دروازه حریف را پیدا کرده اما دیگر فرصتی برای تغییر نتیجه ندارد. واقعا حیف.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۳, جمعه

دولت هزار چهره

--


۱۳۸۷ اردیبهشت ۸, یکشنبه

چرا هیلاری کلینتون نسبت به اوباما قابلیت انتخاب شدن بیشتری دارد

--

به نظر می رسد با توجه به تمامی تحلیلهایی که تا بحال راجع به قابلیت انتخاب شدن (electability) هیلاری کلینتون و باراک اوباما ارائه شده، هیلاری برای تصاحب کاخ سفید از بخت بیشتری نسبت به اوباما بر خوردار باشد، حتی اگر اوباما در پایان کار از لحاظ تعداد دلگت و آرای عمومی از او اندکی پیش باشد.

انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در 50 ایالت و منطقه کلمبیا (واشینگتن دی سی) برگزار می شود. این پنجاه ایالت به همراه پایتخت ایالات متحده در مجموع 538 رآی الکترال (electoral vote) دارند که برنده انتخابات باید 270 عدد از آنها را از آن خود کند.


از بین پنجاه ایالت و پایتخت ایالات متحده، بر اساس سابقه انتخابات،
- 15 ایالت معمولا به دموکراتها رآی می دهند (196 رأی الکترال)
-19 ایالت به جمهوریخواهان رأی می دهند ( 152 رأی الکترال)
-17 ایالت برای هر دو حزب احتمال برابر دارند ( 190 رأی الکترال). این ایالتها اصطلاحا toss-up نامیده می شوند. از این 17 ایالت یازده عدد از آنها در انتخابات چند دوره گذشته به جمهوریخواهان تعلق یافته که عبارتند از :Arkansas, Colorado, Florida, Iowa, Missouri, Nevada, New Mexico, North Carolina, Tennessee, Virginia, and West Virginia. این یازده ایالت 114 رأی الکترال دارند. 6 ایالت از این 17 ایالت در انتخابات چند دوره اخیر به دموکراتها اختصاص پیدا کرده است که شامل 76 رأی الکترال می شوند: Maine, Michigan, New Hampshire, Ohio, Pennsylvania, and Wisconsin.
می توان بر اساس این داده ها نتیجه گرفت که برای این که دموکراتها بتوانند در انتخابات ماه نوامبر به رقم 270 و پیروزی دست پیدا کنند باید علاوه بر بردن هر 15 ایالت خود به تعداد کافی از 17 ایالتی که بین هر دو حزب شانس مساوی دارند نیز ببرند.
هیلاری کلینتون و باراک اوباما قاعدتا هر دو بدون مشکل هر 15 ایالت متعلق به دموکراتها را از آن خود خواهند کرد اما سوال اینجاست که کدامیک از آنان در 17 ایالتی که به بین هر دو حزب شانس مساوی دارند رأی الکترال بیشتری کسب خواهد کرد؟
هیلاری تا بحال 17 پرایمری و کاکس را برده است که از آنها 3 ایالت در انتخابات سراسری معمولا به جمهوریخواهان رأی می دهند، 5 به دموکرات و 9 بین هر دو حزب شانس برابر دارند. اگر هیلاری 15 ایالت دموکراتها و 9 ایالت toss-up راببرد به رقم 312 رأی الکترال خواهد رسید. (بدون میشیگان و فلوریدا رقم هیلاری به 268 می رسد).
اوباما تا بحال 27 پرایمری و کاکس برده است که 12 عدد از آنها جمهوریخواه 9 دموکرات و 6 بین هر دو حزب شانس برابر دارند. اگر اوباما 15 ایالت دموکراتها و 6 ایالت toss-up راببرد رقم رأی الکترال او به 250 خواهد رسید.
اکنون بد نیست نگاهی هم به ایالتهای باقی مانده بیاندازیم. از ایالتهای باقی مانده 5 ایالت جمهوریخواه هستند: Indiana, Kentucky, Montana and South Dakota یکی از آنها دموکرات: Oregon و دو ایالت باقی مانده برای هر دو حزب شانس برابر دارند: West Virginia and North Carolina.
اگر اوباما وست ویرجینیا و کارولینای شمالی را ببرد رقم او به 270، اگر فقط کارولینای شمالی راببرد رقم او به 256 و اگر فقط وست ویرجینیا را ببرد رقم او به 255 خواهد رسید.
اگر هیلاری هر دو ایالت را ببرد رقم او به 332 خواهد رسید. اگر او فقط کارولینای شمالی را ببرد به رقم 327 و اگر فقط وست ویرجینیا را ببرد به رقم 317 خواهد رسید. او در هر سه حالت برنده است.
بر اساس همین احتمالات که البته صد در صد هم نیستند و با توجه به اینکه ایالاتی که بین هر دو حزب شانس برابر دارند (toss-up) از جمعیت کاتولیک، لاتین، زنان و افراد مسن فراوانی بر خوردار هستند (رأی دهندگان هیلاری) به نظر می رسد شانس هیلاری کلینتون برای پیروزی در ماه نوامبر بسیار فراتر از شانس باراک اوباما باشد و چون طبق قانون سوپر دلگتها می توانند بر اساس قوه تشخیص خود و قابلیت انتخاب نامزدها و نه صرفا دلگتهای تصاحب شده در پرایمری و کاکسها وهمینطور الزاما رأی عمومی بهترین نامزد را انتخاب کنند بهترین گزینه برای آنان، اگر خواستار پیروزی در ماه نوامبر هستند، هیلاری کلینتون است.
پ.ن. این مناظره جالب را هم ببینید. هرالدو ریورا با من هم نظر است ولی دیک موریس (یکی از دشمنان خونی بیل و هیلاری کلینتون) طبیعتا بشت مخالف بحث electability است.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۶, جمعه

در مورد پیروزی بزرگ هیلاری در پنسیلوانیا

--


به این چند نکته باید اشاره کنم که:

1- باراک اوباما در 6 هفته ای که در پنسیلوانیا چیزی حدود 12 میلیون دلار هزینه تبلیغات تلویزیونی کرد (به نسبت 3 میلیون دلاری که کلینتون هزینه کرد) در نهایت فقط توانست فاصله 20 درصدی خود با کلینتون را به 10 درصد برساند. البته او کاهش این اختلاف را علاوه بر بمباران تلویزیونی خود مدیون فرصت شش هفته ای است که باعث شد او بتواند سر فرصت با اتوبوس و قطار از کل این ایالت بازدید کند.

2- طبق ادعای یکی از هواداران و مسئولین کمپین اوباما اظهارات او در سانفرانسیسکو در رابطه با ساکنین شهرهای کوچک و مناطق روستایی پنسیلوانیا و همینطور عملکرد ضعیف او در مناظره شبکه ABC برایش بسیار گران تمام شد.

3- اوباما در ظرف 6 ماه گذشته حداقل 20 بار مناظره تلویزیونی داشته است، اما پس از گذشت این مدت هنوز در مناظره ها وحشتناک ضعیف عمل می کند. به نظر می رسد تنها هنر او در فن سخنوری خواندن سخنرانی ها از روی تله پرامپتر است.

4-طبق روال همیشه کسانی که در چند روز آخر و یا روز آخر تصمیم نهاییشان را گرفتند به نسبت دو به یک به کلینتون رأی دادند.

5-هیلاری در انتخابات پنسیلوانیا اکثریت رأی یهودیان، کاتولیکها، دارندگان اسلحه و کسانی که مرتب به کلیسا می روند را از آن خود کرد. این چهار گروه از رآی دهندگان به همراه رأی دهندگان طبقه کارگری (working class) کسانی هستند که دموکراتها برای پیروزی در پنسیلوانیا در انتخابات ریاست جمهوری به آنها نیاز مبرم دارند. دموکراتها بدون پیروزی در پنسیلوانیا، اوهایو و فلوریدا قادر به تصاحب کاخ سفید نخواهند شد.

6-طبق آخرین نظرسنجی رسموسن که امروز اعلام شد هیلاری مک کین را در پنسیلوانیا شکست خواهد داد، در صورتی که مک کین بر اوباما غلبه خواهد کرد.

7-اگر انتخابات مقدماتی حزب دموکرات به مانند مدل انتخاباتی جمهوریخواهان که در آن برنده ایالت تمامی دلگتهای ایالت را از آن خود می کند بر گزار شده بود اکنون نامزدی هیلاری قطعی شده بود و اوباما به تاریخ پیوسته بود. البته به نظر می رسد نظام حاکم فعلی حزب دموکرات ترجیح می دهد نوامبر ببازد تا اینکه نامزدی را به هیلاری بدهد، حتی اگر هیلاری برای مک کین به نسبت اوباما رقیب سرسخت تری باشد.

تمامی موارد مطرح شده البته بحثهایی است که در حال حاضر مطرح است. اما اگر اینگونه که از سخنان دنیس راس و ادمیرال مالن رييس ستاد مشترک ارتش آمريکا بر می آید (مالن می گوید در آینده ای بسیار نزدیک مجبور خواهیم شد با ایران برخورد کنیم) مساله حمله آمریکا به ایران روی میز قرار گرفته باشد آنوقت با شرایطی کاملا متفاوت طرف خواهیم بود.

۱۳۸۷ فروردین ۲۸, چهارشنبه

جان مک کین: اجازه نخواهم داد ایران به سلاح اتمی دست پیدا کند

--


در مصاحبه ای که دیروز در برنامه Hardball شبکه MSNBC انجام شد جان مک کین در پاسخ به سوال یک دانشجو و همینطور کریس متیوز مجری برنامه گفت که او اجازه نخواهد داد ایران به سلاح اتمی دست پیدا کند. مک کین در صحبتهایش دو بار اشاره کرد که شکی ندارد که جاه طلبی های تهران در منطقه در راستای تحقق "رویای ایرانی ای" (Persian ambition) است که ایران سالهاست بدنبالش بوده است. او حکومت تهران را رژیمی تندرو، ستمگر و سرکوبگر توصیف کرد که در ماهیتش شکی وجود ندارد. او گفت در صورتی که ایران و فعالیتهای اتمی آن تبدیل به خطری محرز و آنی برای منافع استراتژی ایالات متحده شوند او مسلما گزینه نظامی را مد نظر قرار خواهد داد.

۱۳۸۷ فروردین ۲۳, جمعه

جنتلمن ایران جای تو نیست؛ از آنجا برو

--


افشین قطبی عزیز،

آنچه باعث شد برایت بنویسم همین لبخند تلخی است که بر چهره ات است. راستش از همان روز اول که متوجه شدم دستیار گاس هیدینگ و دیک ادوکات بوده ای و در کره و ایالات متحده و هلند همه جور امکانات برای کار کردنت مهیاست تعجب کردم وقتی شنیدم می خواهی تمام اینها را ول کنی و به ایران برگردی و به فوتبال ایران خدمت کنی. این لحظاتی را که تو امروز با این نگاه معصومانه شاهدش بودی من و بسیاری دیگر از ابتدا می دیدیم، چه را که از این لحظات در تاریخ فوتبال ایران و در مقیاسی فراتر در تاریخ سیاسی-اجتماعی ایران کم نبوده اند.

افشین جان خیلی ناراحتم ولی اول از همه از دست خودت. جنتلمن پیش خودت چه فکر کی کردی؟ در این 30 سال گذشته که نه تنها فوتبال که تمامی عرصه های این مملکت به تباهی کشیده شده شما در چه دنیایی سیر می کردی؟ آیا ندیدی چه بر سر ما آمده؟ ندیدی چه بر سر این مردم و زندگیشان از جمله ورزششان آمده؟ که به تو گفت انسانی با منش و شخصیت تو که کوچکترین تناسبی با نظام حاکم و فرهنگ و آداب و اخلاق ما ندارد می تواند در آن محیط موفق شود؟ از که اطلاعات گرفتی قبل از اینکه تصمیم بگیری در ایران کار کنی؟ آیا پرسیدی بر سر مربی پیش از تو مصطفی دنیزلی چه آمد؟ می دانی او هم در فینال توسط همین بازیکنان چهارتایی شد؟


افشین عزیز نشانه ها بر روی دیوار بودند و تو یا آنها را ندیدی یا تصمیم گرفتی که آنها را نبینی. تو باید عطای این مربیگری ای را که حداقل تو یک نفر--در آن محیط کثیف فوتبال ایران-- به آن محتاج نبودی مدتها پیش به لقایش می بخشیدی نه اینکه اجازه دهی بازیکنانت در غیاب تو جلسه تشکیل دهند و به مطبوعات راجع به تو حرفهای گنده تر از دهانشان بزنند.


افشین جان مقصر تویی. مقصر تو هستی که همه اینها را دیدی و هنوز به دنبال سرمربیگری تیم ملی ایران بودی. آیا در همین مدت کوتاه که در ایران بودی ندیدی مملکت امام زمان چگونه اداره می شود؟ ندیدی فرهنگ دزدی، لمپنیزم، کلاه برداری، چاپلوسی و زورگویی چطور از دفتر شخص اول مملکت تا خانه و محل کسب و کار مردم عادی جامعه را بمانند سرطان در نوردیده و دارد ایران عزیز را از درون نابود می کند؟ خودت اذعان نکردی که داری یواش یواش به دروغ گفتن عادت می کنی؟


جنتلمن ایران جای تو نیست. حداقل ایران فعلی جای تو نیست. ایران دنیای وارونه است. هر چه بیشتر بدانی و کاربلدتر باشی و انسان تر احتمال بدبختی و آوارگیت بیشتر است. ایران سرزمین نخبه کش است. ایران سرزمینی است که هر سال هزاران تن از توانمندترین نیروهایش را دسته دسته به غربت می فرستد. در ایران برای این که وزیر و وکیل شوی احتیاجی به تحصیلات دانشگاهی، سابقه و شعور سیاسی و مهمتر از همه رأی مردم نداری. فقط کافی است دستبوس نظام و آقا بالا سرش باشی. در ایران برای مربیگری تیم ملی احتیاجی به کار کردن با گاس هیدینگ نیست. کافی است تسبیح داشته باشی و ذکر بخوانی و چاپلوسی کنی.


افشین عزیز با همه اینها برای تو بخاطر شخصیت و دستاوردهایت احترام بسیار قائلم. برای همین قبل از این که بیشتر با آبرو و حیثیتت بازی کنند و تو را هم مانند هر انسان فرهیخته و کاربلدی در آن نظام و فرهنگ بر گرفته از آن به لجن بکشند بعنوان یک هموطن و طرفدار از تو خواهش می کنم آن فوتبال و آن محیط را به اهلش بسپاری و از آنجا بروی. مطمئن باش کره ای ها قدرت را بیشتر می دانند.


جنتلمن؛ تو به آن مملکت و فوتبالش تعلق نداری. از آنجا برو.

- لینک مطلب در بالاترین

- عکس از وبلاگ یک پزشک

۱۳۸۷ فروردین ۲۲, پنجشنبه

استانداردهای دوگانه رسانه های آمریکا در قبال کلینتون و اوباما

--

از استانداردهای دوگانه رسانه های آمریکا در قبال کلینتون و اوباما هر چه بگویم کم گفته ام هرچند که این مسأله حدیث تازه های هم نیست. کافی است یکی از اظهارات کلینتون مانند داستان زنی که در اوهایو به علت ناتوانی در پرداخت بیمه درگذشت از سوی کسی مورد سوال قرار گیرد تا آنها دنیا را بر روی سرشان بگذارند. اما حالا که یکی از نزدیکان همین زن به واشینگتن پست می گوید این داستان حقیقت دارد دیگر کاری به این داستان ندارند و حاضر هم نیستند معذرت بخواهند یا ادعاهای نادرست خود را پس بگیرند.

روی همین اصل هم باراک اوباما می تواند به راحتی آب خوردن دروغ بگوید و هیچ مشکلی هم پیش نمی آید. آوباما الان یکی دو هفته ای است در ایندیانا و پنسیلوانیا
ادعا می کند از هیچ کمپانی نفتی کمک مالی نگرفته است. کمپین او همچنین ادعا می کند که از lobbyists پولی دریافت نمی کند.

حال این ویدیو را از factcheck.org نگاه کنید تا به هیپوکراسی اوباما و پوچ بودن ادعاهای او بیشتر پی ببرید. او از از لابییستهای کنونی و کمپانی های نفتی پولی نمی گیرد (هیچ نامزدی نمی تواند از کمپانی های نفتی پولی دریافت کند) ولی از کسانی که برای کمپانی های لابی کار می کنند، لابییستهای سابق و همینطور کسانی که در کمپانی های نفتی کار می کنند کمکهای مالی دریافت می کند.



مساله اینجاست که همه سیاستمداران دروغ می گویند و اغراق می کنند. اما حساب کنید چندبار تا بحال در رسانه های اصلی ایالات متحده MSM برنامه و یا تحلیلی راجع به دروغها و اغراقهای اوباما را دیده اید؟ آوباما در کل کمپین انتخاباتیش فقط دو هفته--یکی هفته قبل از انتخابات اوهایو و تکزاس و دیگری هفته پس از جنجال صحبتهای کشیش او-- از رسانه ها پوشش منفی دریافت کرد که همان دو هفته کافی بود تا او دو انتخابات حساس را ببازد و در مورد دوم حتی در آستانه یک رسوایی بزرگ قرار گیرد. این در حالی است که کلینتون نزدیک به شش ماه است زیر باران تبلیغات منفی قرار دارد و به قول خودش در کنسرت دیشب التون جان همچنان ایستاده است.

همچنین: این ویدیو را هم از شبکه MSNBC ببینید که در آن جو اسکاربرو تنها خبرنگار منصف این شبکه یکی از ادعاهای اوباما را در مصاحبه هفته گذشته با Hardball به خوبی زیر سوال می برد.


آیا ما هم روزی در برابر بی عدالتی چنین واکنش نشان خواهیم داد؟

--



مطمئنم بسیاری از دوستان خارج از کشور این ویدیو را تا بحال دیده اند. اما برای آنهایی که در ایران دسترسی به یوتیوب ندارند توضیح می دهم که که در این برنامه که توسط شبكه تلویزيوني ABC آمریکا تهیه شده و هدفش بررسی نحوه برخورد جامعه آمریکا با مسلمانان آمریکایی در آمریکای پس از یازده سپتامبر است، دو هنرپیشه--یک فروشنده و یک دختر مسلمان آمریکایی که حجاب کامل دارد-- در یک نانوایی که به گفته بعضی نظر دهنده ها در یو تیوب در مسیر بین آستین و دالاس تکزاس قرار دارد با دوربین مخفی صحنه ای را اجرا می کنند تا ببینند واکنش مشتریان دیگر چیست.

فروشنده در حضور مشتري ها به دختر مسلمان می گوید نحوه لباس پوشیدن تو شبیه به تروریستهاست و برای همین من به تو چیزی نمی فروشم. او سپس از دختر می خواهد مغازه را ترک کند.

22 مشتری واکنشی نشان نمی دهند، شش مشتری از فروشنده و موضع او حمایت می کنند اما 13 نفر به دفاع از دختر می پردازند. بیشتر این مشتریان بعد از یک مشاجره جدی با فروشنده به او می گویند که دیگر هرگز به این مغازه باز نخواهند گشت.

از بین مشتری هایی که با فروشنده به مشاجره می پردازند دو مورد خاص وجود دارد که واقعا دیدنی هستند . یک مورد مردی است که بخاطر دفاع از دختر، در حال ترک مغازه از جانب فروشنده متهم به این می شود که آمریکایی خوبی نیست. مرد بر می گردد و به فروشنده می گوید که پسرش به تازگی از عراق بازگشته و اینکه جنگ با ترور ربطی به این دختر بی پناه ندارد. در این صحنه خشم این مرد در صورتش کاملا آشکار است و مشخص است که او رفتار و صحبت های های فروشنده را نسبت به او و دختر مسلمان کاملا توهین آمیز تلقی کرده است.

در مورد دوم دو دختر جوان که از قضا یکی از آنها مسلمان ولی بدون پوشش است با فروشنده به مشاجره شدید می پردازند و در نهایت خواستار صحبت با مدیر مغازه می شوند.

هم در مورد اول و هم در مورد دوم هنگامی که خبرنگار ABC خود را معرفی می کند و از آنها می خواهد درباره واکنششان بیشتر توضیح دهند هم مرد و هم یکی از دختران جوان به گریه می افتند و می گویند که رفتار فروشنده برای آنها اصلا قابل قبول نبود.

اشکهای مرد بسیار موقر آمریکایی و دختری که به شدت از دختر مسلمان در برابر بی عدالتی دفاع می کرد و ار جانب گزارشگر قهرمان لقب گرفت واقعا احساسات من را بر انگیخت. با وجود تمام مشکلات روحی و روانی که حملات یازده سپتامبر و جنگ عراق برای مردم آمریکا به وجود آورده اند این ویدیو نشان می دهد که آمریکا همچنان سرزمین بسیاری از مردمی است که به اصول اولیه و اساسی (مانند مبارزه با ظلم و بی عدالتی) که پدران این سرزمین آن را بر اساس آنها بنا نهادند پایبند هستند.

نمی دانم چند سال (یا چند صد سال) طول خواهد کشید تا روزی ما هم برای مبارزه با ظلم و بی عدالتی علیه همنوع و هموطنمان با هر کیش و آیین و نژادی چنین واکنش نشان دهیم و بواسطه آن به گریه بیافتیم. اما امیدوارم روزی این اتفاق در ایران هم رخ دهد.

۱۳۸۷ فروردین ۱۶, جمعه

سران جمهوری اسلامی؛ آیا شما هم حاضر هستید برگه های مالیاتی خود را در اختیار عموم قرار دهید؟

--


امشب کمپین هیلاری کلینتون برگه های مالیاتی خود را منتشر کرد که نشان می دهند هیلاری و بیل کلینتون از سال 2000 تا 2007 ، حدود 109 میلیون دلار در آمد داشته اند که از این مقدار 33.8 میلیون آن را مالیات پرداخته اند و بیش از 10 درصد از آن را نیز به خیریه بخشیده اند.
نکته حیرت انگیز اما این است که تمام برگه های مالیاتی خانواده کلینتون را می توان هم اکنون بصورت online مشاهده کرد. نیویورک تایمز از خوانندگان خود خواسته است که آنها هم نگاهی به این گزارشها بیاندازند و اگر موردی توجهشان را جلب کرد به این روزنامه اطلاع دهند. در حقیقت نه فقط شهروندان ایالات متحده که تمامی ساکنان این کره خاکی می توانند با یک کلیک به تمامی جزئیات برگه های مالیاتی دو تن از بزرگترین سیاستمداران عصر حاضر قدرتمندترین کشور جهان دست پیدا کنند (البته اگراین ساکنان، تحت حکومتهای در حال مبارزه با استکبار جهانی مانند ایران یا امپریالیزم مانند کوبا که از ترس جریان آزاد اطلاع رسانی اینترنت را چند لایه فیلتر کرده اند زندگی نکنند.)
و این البته از مزایای همان دموکراسی است که رهبران ایران آن را فاسد و نجس می خوانند و بازماندگان دوران رفیق استالین و حقه بازان چپ آمریکای جنوبی تا روزی چند فحش آبدار به آن ندهند شب سر راحت بر بالین نمی گذارند.
راستی تا یادم نرفته، آقایان رهبران سابق و حاضر جمهوری اسلامی، مگر ادعا ندارید که حکومتی مردمی تر و پاک تر از حکومت جمهوری اسلامی وجود ندارد؟ مگر نه این است که دارید برای مدیریت جهانی آماده می شوید و قرار است برای جهان الگو شوید؟ اگر چنین است آیا حاضر هستید برای صحت ادعاهای خود برگه های مالیاتی خود را بدون دستکاری در اختیار عموم ایرانیان و مردم جهان قرار دهید؟ آیا حاضر هستید بطور شفاف مانند تمامی سیاستمداران استکبار نجس جهانی مردم و رسانه های گروهی ایران و جهان را از چگونگی کسب در آمد خود و میزان دقیق آن مطلع سازید؟

۱۳۸۷ فروردین ۱۰, شنبه

چاله ای که حزب دموکرات برای خود کنده است

--

با منتفی شدن تکرار انتخابات فلوریدا و میشیگان پیروزی باراک اوباما در انتخابات مقدماتی حزب دموکرات قطعی به نظر می رسد. تنها راه باقی مانده برای هیلاری کلینتون این است که تمامی انتخابات پیش رو یا تقریبا تمامی آنها به جز کارولینای شمالی را ببرد تا به سوپر دلگتهای حزب دموکرات ثابت کند نیروی روانی مرحله پایانی انتخابات با اوست. ولی حتی در این صورت--و حتی با وجود برد با اختلاف فراوان مثلا بین 15 تا 20 درصد در پنسیلوانیا و پیروزی یا شکست نزدیک در کارولینای شمالی که از جمعیت سیاه پوست قابل توجه ای برخوردار است--باز هم سوپر دلگتهای حزب دموکرات با اینکه طبق قانون می توانند بر اساس نظر و قدرت تشخیص خود و نه بر اساس رأی رأی دهندگان ایالت یا منطقه کنگره ای خود به هر یک از دو نامزد رأی دهند جرأت نخواهند کرد بر خلاف آرای عمومی و دلگتهای تصاحب شده نامزد پیشتاز که از قضا سیاه پوست هم هست به کلینتون رأی دهند و او را به علت بردن ایالتهای مهم و یا قابلیت انتخاب شدن به اوباما ترجیح دهند.
اما مسأله اینجاست که این اختیار--همانطور که اشاره کردم-- طبق قانون به سوپر دلگتها داده شده است. در بین سالهای 1912 تا 1968 از 23 برنده انتخابات مقدماتی در هر دو حزب فقط 10 نفر از آنان بعنوان نامزد حزب خود معرفی شدند. در سال 1960 فقط 16 ایالت برای حزب دموکرات و 15 ایالت برای حزب جمهوریخواه انتخابات مقدماتی بر گذار کردند. در حقیقت دلگتهای تصاحب شده از این انتخابات فقط 38 درصد دلگتهای کنوانسیون هر دو حزب را تشکیل می دادند و 62 درصد باقی مانده را رهبران فعال دو حزب، نمایندگان دو حزب و فعالان سیاسی آنها تشکیل می دادند و آنها بودند که تصمیم نهایی را اتخاذ می کردند. انتخابات مقدماتی در حقیقت راهی بود برای هر دو حزب تا از قابلیت انتخاب شدن (electability) نامزدهای خود را در ایالتهای مهم امتحان کنند. بعنوان مثال پیروزی جان کندی در انتخابات ویرجینیای غربی نشان داد که او با وجود کاتولیک بودن می تواند در جنوب آمریکا رأی بیاورد. از طرف دیگر استس کفاور در سال 1952 با وجود برتری در بسیاری از رقابتهای مقدماتی نتوانست نامزدی حزب دموکرات را بدست آورد چرا که بزرگان حزب دموکرات رقیب او ادلای استونسون را بر او ارجح دانستند. وندل ویلکی در سال ۱۹۴۰ اصلا در رقابتهای مقدماتی شرکت نکرد و با این وجود از طرف حزب جمهوریخواه به عنوان نامزد این حزب شناخته شد.
اما از سال 1968 بدین طرف حزب دموکرات تصمیم گرفت پروسه انتخاباتی خود را دموکراتیک تر کند و به همین جهت نقش انتخابات مقدماتی پر رنگ تر گردید تا بدانجایی که امروز در هر دو حزب بیش از 80 درصد نمایندگان کنوانسیون را تشکیل می دهند و نقش سوپر دلگتها کاملا فرمایشی شده است.
این تغییر به همراه سیستم ناعادلانه کاکس (caucus) یا گردهمایی چند ساعته برای رأی گیری بجای رأی گیری نفر به نفر در طول روز (primary) باعث شده است تا ان دسته از رأی دهندگانی که افراطی تر و از لحاظ سازماندهی هماهنگ تر هستند بتوانند طرفداران نامزد مورد حمایت خود را سریعتر بسیج کنند و در یک رأی گیری دو ساعته بجای کل رأی دهندگان ایالت برنده آن ایالت را به حزب اعلام کنند. در حقیقت سیستم جدید نقش سوپر دلگتها را از آنها گرفته و به سازماندهندگان و کمک کنندگان مالی ایالتی داده که باعث شده نامزدها در بسیاری از موارد نه بر اساس شایستگی خود که بر اساس سرعت عمل دفاتر و گروههای انتخاباتی وابسته به آنها در هماهنگ کردن طرفداران خود و رساندن آنها به محل کاکس برنده آن ایالت خاص شوند. این دقیقا همان اتفاقی بود که اینبار گریبان هیلاری کلینتون را گرفت که از لحاظ سازماندهی در کاکس ها عرصه را کاملا به اوباما واگذار کرد.
باراک اوباما از 30 انتخابات primary نیمی از آنها را از آن خود کرده است که به جز Vermont Wisconsin, Utah, Missouri, Conneticut, Illinois, Delaware بقیه همگی فقط به کمک رأی سیاه پوستان بدست آمده است. به جز ایلینوی که ایالت خود اوباما به شمار می رود و میزوری که که اوباما آن را با اختلاف 2/1 درصد برد هیچ کدام از ایالتهای دیگر و همینطور هیچ کدام از ایالتهایی که اوباما آنها را با کاکس برده است (مگر شاید کالرادو) ایالتهایی نیستند که در انتخابات سراسری ریاست جمهوری سرنوشت ساز باشند، ضمن اینکه بسیاری از هم آنهایی هم که اوباما با کمک رآی سیاه پوستان برده مانند Mississippi اصلا همواره در انتخابات ریاست جمهوری به نامزد جمهوریخواهان رأی می دهند.
از طرف دیگر هیلاری کلینتون در تمامی ایالتهای بزرگ و مهمی که می توانند در انتخابات سراسری تعیین کننده باشند (جز ایلینوی) در انتخابات مقدماتی پیروز شده است. او در صورت انتخابات مجدد در فلوریدا و میشیگان هم به طور حتم برنده می گردید (و به همین سبب بود که اوباما تمام توان خود را به کار گرفت تا حداقل در میشیگان انتخابات مجدد برگزار نگردد) و با پیروزی هایی که به احتمال فراوان در پنسیلوانیا، ایندیانا، کنتاکی و ویرجینیای غربی در انتظار اوست حتی می توانست از لحاظ آرای عمومی نیز بر اوباما پیشی بگیرد.
همین حساب ساده بدون در نظر گرفتن هیچ امر دیگر مانند جنجال کشیش اوباما و این که همین جنجال او را در مقابل قهرمان میهن پرستی چون جان مک کین غیر قابل انتخاب می کند کافی است تا مشخص شود که هیلاری کلینتون از لحاظ قابلیت انتخاب شدن (electability) نماینده بهتری برای حزب دموکرات در انتخابات ماه نوامبر خواهد بود. اما سرشناسان حزب دموکرات مانند ننسی پلوسی با نادیده گرفتن آنچه قانون انتخابات مقدماتی حزب دموکرات بر آن صحه گذارده سوپر دلگتها را مرتب تشویق می کنند به نامزدی که دلگت و آرای عمومی بیشتری دارد رأی دهند بدون در نظر گرفتن این نکته (و شاید هم عمدا با در نظر گرفتن این نکته) که اولا باراک اوباما هم قادر به رسیدن به رقم 2,024 دلگت نیست و دوما پایگاه رأی دهندگان او در بسیاری از ایالات سرنوشت ساز قوی نیست و او بر خلاف جان کندی در تمامی امتحانات این ایالات مهم مانند Ohio مردود شده است.
بر همین اساس می توان گفت که حزب بی کفایت دموکرات نیز با برگزاری چنین کاکسهای غیر دموکراتیک و عدم توانایی برگزاری انتخابات مجدد در دو ایالت بسیار مهم مردود شده است و اکنون نیز فقط برای جلوگیری از تضعیف پسر طلایی خود و آبرو ریزی بیشتر است که بطور ناجوانمردانه ای به کلینتون فشار وارد می آورد تا در حالیکه او هنوز شانس دارد تا با پیروزی در پنسیلوانیا و دیگر ایالات پیش رو حداقل دلیل خود را مبنی بر شایسته تر بودنش برای احراز نامزدی حزب دموکرات تقویت کند از رقابتها کنار رود. رفتاری که حزب جمهوریخواه هیچگاه با هاکبی (که حدود 800 دلگت از مک کین عقب بود) انجام نداد حتی در حالیکه در چندین انتخابات، هاکبی مک کین را بعد از اینکه نامزدی او تقریبا قطعی شده بود شکست داد.
در پایان این را هم اضافه کنم که من طرفدار حزب دموکرات نیستم و اصولا سیاستمداران این حزب را قابل اعتماد نمی دانم و برای همین هم انتخاب اول من در انتخابات گذشته جرج بوش و در این انتخابات از ابتدا جان مک کین بوده است. اما به نظر من بیل و هیلاری کلینتون و کسانی نظیر جو لیبرمن که اکنون کاملا از حزب دموکرات جدا شده و از مک کین حمایت می کند در بین دموکراتها استثنا هستند و شاید دقیقا بهمین دلیل است که سیاستمداران تند رو حزب دموکرات با بیل و هیلاری کلینتون مانند دو نامزد از حزب رقیب رفتار می کنند. در این مورد بعد از این که نامزدی اوباما قطعی شد بیشتر توضیح خواهم داد اما امیدوارم حزب دموکرات و رسانه های افراطی دست چپی ای مانند MSNBC با شکست اوباما در مقابل جان مک کین تاوان این افتضاح خود را بپردازند.

۱۳۸۷ فروردین ۲, جمعه

سال نو مبارک

--

دوستان عزیز،
با تقدیم بهترین آرزوها به مناسبت سال نو، سالی پر از سلامت، موفقیت و امید به آینده را برای شما و عزیزانتان خواستارم.
عید شما مبارک و نوروزتان پیروز.

۱۳۸۶ اسفند ۲۵, شنبه

جنجالی که می تواند سر اوباما را بر باد دهد

--

می خواستم راجع به آخرین وضعیت انتخابات آمریکا و آمار و ارقام اوباما و کلینتون تا بدین لحظه مطلبی بنویسم ولی به گمانم تحولات 24 ساعت گذشته در رابطه با کشیش اوباما بسیار مهم هستند و نمی توان از آنها بی تفاوت گذشت.

جنجال از آنجا آغاز شد که چند شب بیش در برنامه Hannity & Colmes در فاکس نیوز ویدیویی پخش شد از جرمای رایت، کشیش کلیسایی که باراک اوباما در بیست سال گذشته عضو آن بوده است، که در آن رایت سفیدپوستهای ثروتمند آمریکا از جمله هیلاری کلینتون را به باد تمسخر می گیرد. شب بعد ویدیوی دیگری ار او پخش شد که در آن او آمریکا را لعنت می کند و می گوید که یازده سپتامبر نتیجه اعمال دولت آمریکا در هیروشیما و فلسطین است. این ویدیو روز پنچشنبه و سپس جمعه ابتدا در YouTube سر و صدا ایجاد کرد و سپس در شبکه های MSNBC ،Fox News ،ABC و CNN مرتب تکرار شد.

مشکل اوباما در رابطه با سخنان کشیش خود ار آنجا ناشی می شود که اوباما بیست سال است که به این کلیسا می رفته و پای سخنان او می نشسته است. رایت اوباما و همسرش را به عقد همدیگر در آورده و بچه های او را غسل تعمید داده است. اوباما حتی عنوان کتاب خود The Audacity of Hope را از سخنان او بر گرفته است و بارها از رایت بعنوان عمو و معلم خود یاد کرده است. رایت تا دیشب حتی عضو کمیته African American Religious Leadership کمپین اوباما بود.


باراک اوباما تازه دیروز عصر متوجه شد که چه فاجعه ای برای او در حال شکل گیری است. او ابتدا غروب در هافینگتون پست مطلبی در رد صحبتهای رایت نوشت و سپس ناچار شد در 3 مصاحبه تلویزیونی شرکت کند. او همچنین در سایت خود ویدیویی پر کرد که در آن از طرفدارانش می خواهد با پخش لینک این ویدیو به اطلاع همه برسانند که او با صحبتهای کشیش خود به شدت مخالف است و به ایالات متحده وفاداری کامل دارد.


اوباما در مصاحبه های دیشب خود بسیار ضعیف از خود دفاع کرد. او گفت که در مدت این بیست سالی که او پای وضع رایت می نشسته هرگز چنین سخنانی از او نشنیده است (شاید تحقیر آمیزترین لحظه این مصاحبه ها هنگامی بود که اندرسن کوپر هر چند به شوخی از اوباما خواست God Bless America را بخواند.) در حالیکه نه تنها این سخنان قدیمی هستند بلکه خود اوباما به گواهی نیویورک تایمز سال گذشته از رایت خواسته بود ازاو به خاطر بعضی ار سخنانش فاصله بگیرد.

دیشب در شبکه MSNBC حتی جاناتان آلتر یکی از سرسخت ترین طرفداران اوباما معتقد بود که صرف انکار شنیدن چنین سخنانی از سوی اوباما کافی نیست چه را که ممکن است فیلمی از صحبتهای جنجال بر انگیز رایت بدست آید که اوباما را هم در حضار نشان دهد. اتفاقی که اگر رخ دهد به منزله پایان کار اوباما خواهد بود.

و اگر تمامی اینها کافی نبود اوباما دیروز همچنین اعتراف کرد که نه تنها کمک مالی بیشتری از تونی رزکو نسبت به آنچه پیشتر اظهار کرده بود دریافت کرده است (اوباما اکنون عنوان می کند این مبالغ را به خیریه بخشیده است) بلکه همچنین اظهار داشت که غریزه اش به او گفت که به رزکو اعتماد کند.

اکنون سوال من برای طرفداران اوباما در اتاق خبر:


1- من صحبتهای اوباما را در رد سخنان کشیش خود باور می کنم. اما این حرف اوباما که او در این بیست سال حتی یک بار هم نظیر چنین سخنانی را از کشیش خود نشنیده قابل قبول نیست. بعلاوه، اوباما همواره می گوید نه تجربه که قدرت تشخیص (judgement) نقطه برتری او نسبت به هیلاری کلینتون است. این چه قدرت تشخیصی است که او را بیست سال پای وعظ چنین کسی نگاه داشته است؟ چه کسی فرزندانش را پای سخنان چنین کشیشی می نشاند؟

2- آیا با این وصف هنوز هم معتقدید اوباما در انتخابات عمومی حریف قویتری نسبت به کلینتون است؟ فکر نمی کنید دربسیاری ازایالتها یک تبلیغ تلویزیونی با تلفیق تصویری از اوباما و رایت در کنار هم و سپس فیلم لعنت فرستادن رایت به آمریکا کافی است تا کار اوباما یکسره شود؟

انتخابات ما و انتخابات دنیای آزاد

--





نوامبر سال 2006 که واشینگتن بودم فرصت پیدا کردم که سری بزنم به یک محل رأی گیری در شهر کوچکی در ایالت مریلند. پارسال هم خودم این بخت را پیدا کردم که بعنوان شهروند کانادا در انتخابات استان آنتریو شرکت کنم و برای اولین بار در زندگیم رأی بدهم.
چه در ایالات متحده و چه در کانادا اولین موردی که توجه شما را بعنوان یک ایرانی در مورد انتخابات جلب می کند این است که در حوزه های رآی گیری از پلیس و نیروی انتظامی خبری نیست. مسئولان محلهای رأی گیری اکثرا افراد مسن--که معمولا در همان منطقه ای زندگی می کنند که رأی گیری در آن انجام می شود-- بصورت داوطلبانه در روز انتخابات به رتق و فتق امور می پردازند. یکی دو نفر از آنها مسئول مرتب کردن صف رأی دهندگان هستند و دو سه نفر از آنها هم پشت میز می نشینند و وقتی نوبت به شما می رسد کارت انتخاباتی را که قبلا به آدرس شما پست شده با مشخصات شما در دفتر خود مطابقت می دهند. اگر رأی گیری با ماشین الکترونیکی انجام شود بعد از تأیید مشخصات، یکی از این ماشینها را انتخاب می کنید و بصورت touchscreen رأی می دهید و اگر هم بصورت معمولی باشد یکی از همین داوطلبان به شما برگه ای می دهد که آن را در کابین پرده دار و یا محلی که دو سوی آن (همانطور که در عکس می بینید) پوشانده شده باشد و privacy شما حفظ شده باشد پر کنید و بعد به صندوق بیاندازید.
کل ماجرا همین است. جالبتر اینکه بعد از آنکه نتایج انتخابات اعلام می شود بازنده در تلویزیون ظاهر می شود و به برنده تبریک می گوید و از طرفدارانش و حمایت آنها تشکر می کند و به نتیجه انتخابات گردن می نهد. کسی هم به دنبال تئوری های توطئه و اثبات تقلب و پیدا کردن شناسنامه های مردگان نمی رود.
بطور کلی، در این سوی دنیا رأی اهرمی است بسیار قدرتمند برای تأیید روند سیاسی اجتماعی یک کشور و یا ابراز نارضایتی از آن. در اینجا هر یک رأی بسیار ارزش دارد و از همین روست که نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا به در خانه های مردم می روند و تقریبا با التماس خواستار رأی آنها می شوند. در این سوی دنیا «احزاب» حکومت می کنند و نامزدهای آنها برای پیروزی در انتخابات نه تنها نیاز به ارائه برنامه، که نیاز به متقاعد کردن رأی دهندگان به حمایت از این برنامه ها دارند. در این دنیای آزاد رسانه های گروهی رکورد و سابقه نامزدها را مو به مو می شکافند و دمار از روزگار آنانی که مردم را ابله فرض کرده باشند در می آورند.
از این روست که من مطلبی در رابطه با انتخابات ایران ننگاشتم، چه را که با تعریف بالا آنچه دیروز در ایران اتفاق افتاد را نمی توان «انتخابات» نامید. اصلا مسئله ما دیگر تحریم یا شرکت در انتخابات نیست. مسئله بواقع این است که از آنجاییکه ما هیچگاه در ایران احزاب آزاد و مستقل و فعالیتهای انتخاباتی به معنای واقعی آن نداشته ایم اکثریت مردم ما اصلا درک درستی از این که انتخابات و رأی گیری چیست و چه اثری در زندگی ما و نسل پس از ما می تواند داشته باشد ندارند و جمهوری اسلامی هم از این ناآگاهی نهایت استفاده را می برد، چه را که حکومتی بر آمده از دل همین جامعه است.
روز انتخابات که به پایان می رسد حکومت اعلام می کند که بیش از 60 درصد از مردم شهید پرور در انتخابات شرکت کرده اند. مخالفین هم اعلام می کنند که فقط حدود 30 درصد مردم شجاع و ضد حکومت اسلامی ایران در انتخابات رژیم شرکت کردند. هم حکومت راضی می شود، هم مخالفین، هم اصلاح طلبانی که با اقلیتشان خوش هستند و هم مردمی که روز جمعه پر از هیاهویی را در بیرون از خانه گذرانده اند و در صورت خوش شانسی، فلان هنرپیشه و یا مجری را هم در میدان هفت حوض یا هفت تیر از نزدیک دیده اند. و این دور باطل تهوع آور ادامه پیدا می کند تا دو سال دیگر و بعد دو سال پس از آن و سپس دو سال پس از آن و به یکباره چشم باز می کنیم و می بینیم که 30 سال از انقلاب 57 گذشته و ما هنوز مشغول بحث بر سر این هستیم که تحریم بهتر است یا شرکت. با این وصف مگر اصلا فرقی هم می کند؟
یکی از ارزشمند ترین تجاربی که در طی پنج سال اقامتم در دنیای غرب آموخته ام این است که در این سوی دنیا مفهوم انتخابات و رأی دادن بسیار متفاوت از آنی است که مردم در کشورهایی نظیر کشور ما با آن آشنا هستند. برای همین هم معتقدم مشکل ما عمیق تر از بحث تحریم یا شرکت در انتخابات است. تا هنگامی که تعریف ما از مفاهیم مهمی نظیر انتخابات، حکومت داری و سیاست تغییر نکند، امید چندانی به تغییر وضعیت کنونی و برقراری دموکراسی و مردم سالاری در ایران نیست.
اما تا زندگی هست امید هم هست. بعنوان یک ایرانی که تقریبا از بهبود شرایط در ایران قطع امید کرده است، به هر صورت آرزو دارم روزی برسد که بتوانم در فضا و شرایطی متفاوت از شرایط کنونی ایران، یکبار هم که شده در یک انتخابات به معنای واقعی آن به شخص یا حزبی در ایران رأی بدهم. امیدوارم روزی بتوانم با همین شور و اشتیاقی که انتخابات در ایالات متحده را گزارش می کنم انتخاباتی را درایران گزارش کنم.
مهمتر از همه، امیدوارم روزی فرا رسد که مردم کشور ما آنقدر به انتخاب خود و اهمیت آن واقف شوند که سرنوشت خود را نه در کوچه و کنار خیابان، که در محلهای رأی گیری مناسب و در خلوت خود، با شناخت کامل از نامزد مورد علاقه خود و برنامه های او رقم زنند.
به امید آنروز.

۱۳۸۶ اسفند ۱۷, جمعه

کلینتون چگونه بازگشت

--

بعد از گذشت ۴۸ ساعت از انتخابات روز سه شنبه هنوز هم مشخص نیست که چه عاملی کمپین هیلاری کلینتون را در حالیکه تقریبا همگان (از جمله من) از او قطع امید کرده بودند زنده نگه داشت. برداشت شخصی من این است که تلفیقی از عوامل مختلف پیروزیهای روز سه شنبه هیلاری را رقم زدند:

1- اولین و مهمترین عامل از دید من نقش خود هیلاری کلینتون بود که در حالیکه مطبوعات از جمله نیویورک تایمز و واشینگتن پست مرتب از از هم پاشیدگی و روحیه درهم شکسته کمپین او سخن می گفتند، با حفظ روحیه جنگندگی خود که به خاطر آن معروف است به تلاشی شبانه روزی در اوهایو و تکزاس دست زد و واقعا حتی یک ساعت هم کم نگذاشت. بعنوان مثال او ساعت پنج و نیم صبح دوشنبه در کارخانه اتوموبیل سازی کرایسلر در شهر تولیدو حضور پیدا کرد و با کارگران این کارخانه به صحبت پرداخت.

2-کمپین کلینتون برای اولین بار و بخصوص در هفته آخر منظم عمل کرد و با تأکید همه جانبه بر پیام جدید خود یعنی ارائه کلینتون بعنوان نامزدی با تجربه در مسائل امنیت ملی در برابر نامزدی بی تجربه و صلاحیت در این زمینه، سعی کرد در بین رأی دهندگان نسبت به اوباما تردید ایجاد کند. دو تبلیغ آخر کلینتون در اوهایو و تکزاس هم بواقع برای قطعیت دادن به همین پیام بود. در اولین این تبلیغها که به تبلیغ ساعت 3 صبح معروف شده است کلینتون به مردم آمریکا می گوید که وقتی آنها و خانواده شان در ساعت 3 صبح با آرامش خوابیده اند ممکن اتفاقی در جهان رخ دهد که فقط او در آنزمان می تواند با تجربه و کارآمدی خود از عهده آن بحران بر آید و از این بابت آمریکا می تواند به او بر خلاف اوباما اطمینان کند و شبها سر راحت به بالین گذارد. به نظر می رسد پیامی که این تبلیغ در بر داشت (آیا واقعا به اوبامای تازه وارد وارد اعتماد می کنید؟) برای کلینتون نتیجه داده باشد چه را که بر اساس CNN exit polls بیش از 60 درصد رأی دهندگان در هر دو ایالت معتقد بودند که او شایستگی بیشتری برای فرماندهی کل قوا نسبت به اوباما دارد. (در ضمن این تبلیغ بر اساس تبلیغ تلویزیونی بود که والتر ماندیل معاون جیمی کارتر و نامزد اصلی حزب دموکرات در سال 1984 بر ضد رقیب هم حزبی خود گری هارت استفاده کرد. من البته تبلیغ دوم هیلاری که از کلمات خود اوباما بر ضد او استفاده می کند را بیشتر پسندیدم.)


3- CNN exit polls همچنین نشان می دهند که کلینتون هر دو مناظره تلویزیونی تکزاس و اوهایو را از آن خود کرد. بخصوص در مناظره اوهایو، تآکید کلینتون بر مسئله بیمه درمانی که 16 دقیقه به طول انجامید و پاسخ نه چندان قاطع اوباما در برابر مسأله لوییز فراخان ضد یهود که به تازگی از اوباما حمایت کرده است در نهایت به نفع هیلاری تمام شد. من در گزارشهای انتخاباتیم بارها گفته ام که هیلاری را مناظره کننده بسیار قهاری می دانم و با وجود این که اوباما به نسبت چند ماه پیش بسیار بهتر شده اما هنوز از لحاظ به دست آوردن امتیاز فنی از مناظره ها مشکل دارد.


4-رسانه های گروهی آمریکا بعد از برنامه طنزی که دو هفته پیش در برنامه Saturday Night Live پخش شد و در آن در یک مناظره تلویزیونی که بر اساس مناظره آستین تکزاس تهیه شده بود مجری برنامه و دو پرسشگر دیگر بارها ارادت خود را به اوباما ابراز کردند و بدین ترتیب لطف بیش از حد رسانه ها را به اوباما و پوشش منفی کمپین هیلاری را مورد انتقاد و تمسخر قرار دادند، توجه بیشتری به اتفاقات منفی که در ارتباط با اوباما و کمپین او در جریان بودند پرداختند، از جمله آغاز دادگاه تونی رزکو یکی از کمک کنندگان مالی سابق اوباما که اکنون به جرم کلاه برداری و سو استفاده های مالی در زندان به سر می برد و ملاقات مشاور ارشد اقتصادی اوباما با دیپلمات های کانادایی در کنسولگری کانادا در شیکاگو در ارتباط با پیمان NAFTA (پیمان نفتا که قراردادی بازرگانی بین سه کشور آمریکا، کانادا و مکزیک است و در اول ژانویه 1994 در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون امضا شد یکی از عوامل اصلی بسته شدن بسیاری از کارخانه ها و بیکار شدن کارگران آنها در ایالت اوهایو محسوب می شود. اوباما با استفاده از این حقیقت که این قرارداد در زمان بیل کلینتون نهایی گردید هیلاری را مورد انتقاد شدید قرار داد اما چند روز پیش شبکه CTV فاش کرد که یکی از مشاوران ارشد او به مقامات کانادایی اطمینان داده بود صحبتهای اوباما بر ضد نفتا فقط جنبه انتخاباتی دارد. افشای این خبر برای کمپین اوباما در اوهایو فاجعه بار بود.)


از روز یکشنبه صبح بود که دینامیک انتخابات روز سه شنبه شروع به تغییر کرد. مجله تایم در گزارشی نوشت مردم در اوهایو در تجمعات هیلاری با شور و هیجان بیشتری حضور پیدا می کنند. نیویورک تایمز نیز نوشت که کلینتون به نحوی فعالیت انتخاباتی می کند که انگار نیروی روانی momentum رقابت با اوست. در غروب روز دوشنبه نظر سنجی ها همگی حاکی از این بودند که در کمپین کلینتون در تکزاس و اوهایو علایم حیات دیده می شود و سه شنبه شب حدود ساعت یازده شب هیلاری بازگشت خود را اعلام و آنرا تقدیم به کسانی کرد که مانند او بارها تمام شده اعلام شده اند.

اما آیا این بازگشت به موقع است یا دیر؟ مسیر پیش رو به ما چه می گوید؟ ارقام آرای عمومی و نامایندگان تصاحب شده در چه وضعیتی به سر می برند؟ تکلیف فلوریدا و میشیگان چه می شود؟ کدام نامزد در رقابت بسیار حیاتی پنسیلوانیا دست بالا را دارد؟ پاسخ به تمامی این سوالات را در مطلب بعدی برایتان شرح خواهم داد.

۱۳۸۶ اسفند ۱۵, چهارشنبه

شب تاریخی هیلاری کلینتون

--

تبریک بسیار می گویم به خانم کلینتون و طرفداران ایرانی او بواسطه پیروزیهای فوق العاده امشب او در رود آیلند، اوهایو، و البته تکزاس. هیلاری این پیروزیهای تاریخی را علی رغم یازده باخت متوالی در ماه فوریه و همینطور علی رغم اینکه اوباما در اوهایو و تکزاس حداقل دو برابر او خرج تبلیغات تلویزیونی کرده بود بدست آورد. تحلیل فنی من درباره اینکه هیلاری کلینتون چگونه تقریبا ناممکن را ممکن ساخت و مسیر پیش رو رقابتهای حزب دموکرات را فردا شب بخوانید.


۱۳۸۶ اسفند ۱۳, دوشنبه

اوباما و اسرائیل

--

دیدم آقای شهیر شهیدثالث در وبلاگ خود نوشته است که: "اوباما و هیلاری بطور مشهودی با دو تاکتیک متفاوت به صحنه آمدند که تفاوت در این روشها معلول تفاوت در نگرش این دو تن به جامعه آمریکا بود. اوباما با مخالفت جدی با جنگ در عراق و تکیه بر مردم و سر دادن شعار "تغییر" وارد صحنه شد در حالی که هیلاری مانند بسیاری از سیاستمداران و آنالیست ها (از جمله من) بیش از هر چیز بر روی لابی اسرائیل حساب باز کرد. این نگرش باعث شد که هیلاری چندان توجهی به خواست عمومی جامعه آمریکا مبنی بر فاصله گرفتن از سیاست های کشنده ٨ ساله جورج بوش نکند و حتی تا پیش از ورود به این رقابت ها به لوایحی که تضمین کننده تداوم سیاست های بوش و در جهت شاد کردن افرادی چون لیبرمن که بجای نماینده مردم آمریکا نماینده دولت اسرائیل است، رای بدهد. رای به لایحه ای که عملا دست بوش را برای حمله به ایران باز می گذاشت در حالی صورت گرفت که انتقادات بسیاری را متوجه هیلاری کرد. هیلاری می خواست با سود جستن از نیروی لابی اسرائیل بر مردم حکومت کند اما اوباما با همفکری افرادی چون برژینسکی درست در جهت مخالف و پس زدن لابی مزبور قدم برداشت."
با نهایت احترام به آقای شهیر صحبت اول ایشان در مورد هیلاری کلینتون کاملا نادرست است و او فقط بر اساس اینکه به لایحه کایل-لیبرمن و همینطور قطعنامه مجوز حمله به عراق رأی مثبت داده از سوی نویسنده مطلب مورد اتهامی چنین غیر منصفانه قرار گرفته است. در مورد قطعنامه مجوز جنگ عراق ذکر این نکته ضروری است که اوباما اصلا در آن هنگام عضو سنای آمریکا نبود که بخواهد به این قطعنامه رأی مثبت یا منفی بدهد. درست است که اوباما در سخنرانی ای در دوم اکتبر ۲۰۰۲ در پلازای فدرال شهر شیکاگو با جنگ عراق مخالفت کرد اما مطمئنن اگر او در سنای آمریکا حضور داشت و به گزارش سازمانهای اطلاعاتی آمریکا دسترسی داشت شاید مانند کلینتون، کری، ادواردز و بسیاری دیگر از سناتورهای دموکرات به این قطعنامه رأی مثبت می داد.
در مورد رأی مثبت کلینتون به لایحه کایل لیبرمن-- که از دولت بوش می خواهد سپاه پاسداران را در لیست گروههای تروریستی قرار دهد-- هم باید این را اضافه کرد که اوباما که اکنون کلینتون را بخاطر این رأی بشدت مورد انتقاد قرار داده خود در جلسه رأی گیری اصلا حضور نداشت. اگر او با این لایحه تا این حد مشکل داشت چرا کمپین خود را چند ساعتی رها نکرد و به سنا بازنگشت تا به این لایحه رأی منفی بدهد؟
در مورد اسرائیل موضع اوباما نه تنها با کلینتون و مک کین فرقی نمی کند که در مواردی حتی از دو کاندیدای دیگر تندتر است. در این گزارش وبسایت Antiwar.com آمده است که هفته گذشته اوباما در جمع صد نفر ار طرفداران اسرائیل در کلیولند اوهایو اظهار داشت که او بزرگترین خطر را برای اسرائیل از جانب ایران می بیند: "رژیم رادیکال ایران بدنبال رسیدن به فن آوری ساخت تسلیحات اتمی است و از تروریزم در سراسر منطقه حمایت می کند. تهدید نابودی اسرائیل از طرف ایران را نمی توان فقط یک شعار فرض کرد. تهدید ایران جدی است و وظیفه من بعنوان رئیس جمهور آمریکا از بین بردن این تهدید است." اوباما حتی گفت پس از بیرون کشیدن نیروهای آمریکا از عراق توجه کامل خود را به ایران معطوف خواهد کرد و هیچ گزینه ای از جمله گزینه نظامی را از نظر دور نخواهد داشت. او در این سخنرانی همچنین از جنگ سال گذشته اسرائیل علیه حزب الله لبنان دفاع کرد. صحبتهای اوباما به طرفداری از اسرائیل چنان بر نویسنده مطلب گران تمام شده است که شعارهای "تغییر" و "امید" اوباما را یک "دروغ تمام عیار" می نامد.
درباره اینکه اوباما در رابطه با سیاست خارجی ایالات متحده در چه راهی قدم بر خواهد داشت نمی توان از اکنون با قاطعیت سخن گفت، اما گمان اینکه او در جهت مخالف منافع آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه قدم بردارد گمانی نادرست و خلاف واقعیت است. مواضع سیاسی باراک اوباما و مشاوران فکری او را باید در همان چهارچوب فکری غالب بر سیستم سیاسی ایالات متحده بررسی کرد و نه فراتر از آن.

--مطلب اوباما در کاخ سفید و تانگو در عراق را نیز در وبلاگ "نگاهی دیگر" بخوانید که عالی موضع اوباما در قبال جنگ عراق را بررسی کرده است.

پ.ن. باراک اوباما که مرتبا از پرزیدنت بوش به دلیل عدم گفتگو با دشمنان ایالات متحده انتقاد می کرد امشب در تگزاس گفت که از سیاست دولت بوش در عدم گفتگو با حماس پشتیبانی می کند و با سران حماس تا به رسمیت نشناختن اسرائیل گفتگو نخواهد کرد.

۱۳۸۶ اسفند ۱۲, یکشنبه

پاسخ به دوستان عزیز اتاق خبر

--

دوستان عزیز تصمیم گرفتم این بار چون کامنتهای بحث بر انگیزی در رابطه با نوشته قبلی من مطرح شد به آنها در یک پست جداگانه توضیح دهم:
وینستون عزیز ابتدا از باراک حسین اوباما بعنوان حسین اوباما یاد کرد و بعد از این که من برای او نوشتم که به نظرم این کار صحیح نیست گفت: I don't get it, it is his name. I am just using it. whats wrong with that
وینستون جان، اسم کامل اوباما، باراک حسین اوباما است. باراک البته خود اسمی است که ریشه عربی دارد و هم خانواده برکت است. حسین قسمتی از اسم اوست، اما اسم اول او نیست. درست مثل اینکه شما به جای هیلاری کلینتون و یا جان مک کین بگویید رادم کلینتون یا سیدنی مک کین، ... این که من از شما خرده گرفتم دلیلش این بود که در حال حاضر بعضی از مخالفان جمهوریخواه اوباما با تآکید بر روی نام میانی او حسین بدنبال ضربه زدن و یا تحقیر اوباما و حتی القای این ایده هستند که اوباما مسلمان و یا ضد یهود است. اگر شما منظور خاصی از این بابت نداشتی که من از شما عذر خواهی می کنم. اما اگر این اسم را بعنوان انتقاد از او مطرح می کنی به نظرم نتیجه بر عکس می دهد. چون می دانم جمهوریخواه دو آتشه هستی از شما دعوت می کنم این مصاحبه Karl Rove را با Hannity & Colmes در فاکس نیوز ببینی که در آن Karl Rove هم همین نظر من را تآیید می کند.
دوست عزیز دیگری برای من می نویسد:
کمی فکر کنیم اگر سفارت امریکا در ایران بازگشایی شود ایا دیگر شعار مرگ بر امریکای اقایان معنی خواهد داشت؟ مسلما این مسئله به مرگ این گونه عقاید و شعارها منجر میشود اگر منافع اقتصادی جمهوری اسلامی با امریکا گره بخورد و باب روابط تجاری با امریکا باز گردد ایران خیلی راحتتر تحت فشار امریکا و غرب دست به اصلاحات مورد نظر میزند...گفتگوی اقای اوباما تحت تاثیر کمیته قدرتمند روابط خارجه امریکا به رهبری برزینسکی است که چندی قبل برای مقابله با بلند پروازی نئو کانها در مورد جنگ با ایران با فشار به سازمانهای مختلف در امریکا گزارش سازمانهای اطلاعاتی امریکا را افشا کرد تا جلوی حمله احتمالی امریکا را به ایران بگیرد و به نظر من این کمیته عزم کرده به قدرت نئو کانها در امریکا با انتخاب اوباما به جای بوش پایان دهد.
دوست عزیز دو نکته را مطرح کرده اید که به هر دو سعی می کنم پاسخ بدهم. در مورد اول، آیا شما واقعا بر این باورید که شخص اول نظام جمهوری اسلامی یعنی آیت الله خامنه ای اجازه خواهد داد که آمریکا در ایران سفارت باز گشایی کند و پرچم آمریکا در قلب ام القرای اسلام به اهتزاز در آید و روزانه صدها نفر از امت حزب الله در جلوی در سفارت برای گرفتن ویزا صف بکشند و مهمتر از همه: کارکنان وزارت امور خارجه آمریکا در داخل ایران مشغول فعالیت شوند؟ توجه شما را جلب می کنم به سخنان آیت الله خامنه ای در یزد در روز ۱۳ دی در همین مورد:" ایجاد رابطه، امکان نفوذ امریکایی ها و زمینه رفت و آمد ماموران اطلاعاتی و جاسوسی آنها در ایران را فراهم می کند به همین علت برخلاف ادعای برخی افراد پرگو، رابطه با امریکا در حال حاضر برای ملت ایران نفعی ندارد."
در حقیقت، آمریکا و اسرائیل ستیزی هسته اصلی سیاست خارجی حکومت جمهوری اسلامی را که بر اساس یک ایدئولوژی مذهبی بنا شده تشکیل می دهند. آنچه جمهوری اسلامی از مذاکرات با آمریکا می خواهد نوعی بهره برداری تبلیغاتی و در نهایت ایچاد شرایط نه جنگ و نه صلح است؛ یعنی شرایطی که در آن جمهوری اسلامی بدون ایجاد رابطه کامل با آمریکا از مزایای دیگر مذاکره با آن نهایت استفاده را ببرد که تازه این هم با توجه به سیاست جمهوری اسلامی در عراق، لبنان و نوار غزه و البته برنامه هسته ای خود بیشتر به یک رویا شبیه است تا واقعیت.
من البته فکر می کنم گفتگوی مستقیم آمریکا با ایران با وجود تمام نکات منفی اش یک نکته مثبت اساسی هم دارد و آنهم این است که به مکتب فکری لیبرال آمریکا ثابت خواهد کرد که جمهوری اسلامی بواسطه ذات اصلاح ناپذیر و تروریستی خود دستی را که از سوی آمریکا به نشانه دوستی به طرف آن دراز شود گاز خواهد گرفت. این را البته کسانی نظیر فرید زکریا (چنان که در این مقاله اش شرح داده )می دانند و می گویند که چنین نتیچه ای به مردم ایران و دنیا ثابت خواهد کرد که مشکل از نظام حاکم بر ایران است و نه آمریکا. با وجود این من درست به مانند هیلاری کلینتون معتقدم این کار را می توان در سطحی پایین تر و توسط وزیر امور خارجه ایالات متحده انجام داد. نشستن رئیس جمهوری مهمترین و دموکراتیک ترین کشور دنیا بر سر یک میز با شخصی مانند محمود احمدی نژاد که نماینده واقعی مردم ایران نیست و در انتخاباتی غیر دموکراتیک و با تقلبهای گسترده به این مقام دست یافته و دست دادن و عکس گرفتن با او فقط به احمدی نژاد کمک می کند تا از این ملاقات نهایت استفاده تبلیغاتی را ببرد و به مردم ایران و توده های عرب بگوید که رئیس جمهور آمریکا بالاخره مجبور شد با او بعنوان رهبر همطراز خود بر سر یک میز بنشیند و از این ملاقات بعنوان پیروزی ای برای اسلام و نزدیک تر شدن ظهور امام غایب خود یاد کند. مطمئن باشید هستند کسانی در حاکمیت جمهوری اسلامی و سپاه که رئیس جمهور شدن سیاه پوستی با نام میانی حسین و تمایل او برای ملاقات با احمدی نژاد را آغاز افول قدرت ابالات متحده و از نشانه های ظهور می دانند.
در مورد کمیته روابط خارجی ایالات متحده Council on Foreign Relations باید خدمت شما عرض کنم که برژینسکی رهبری آنرا به عهده ندارد و حتی دیگر مثل سابق عضو هیأت مدیره آن هم نیست. برژینسکی اکنون فقط یک عضو این شورا است مانند هنری کسینجر و یا دیک چینی. در ضمن در این شورا هم افرادی با ذهنیت لیبرال عضو هستند و هم نئو کانهایی نظیر نورمن پادهورتز که اکنون پدر نئوکانها نامیده می شود و خواستار بمباران تآسیسات اتمی ایران هم هست. تا آنجا که من می دانم این شورا و آقای برژینسکی در انتشار عمومی خلاصه گزارش سازمانهای اطلاعاتی NIE ایران نقشی نداشتند و این شخص رئیس جمهور آمریکا بود که اجازه داد بخشهایی از این گزارش منتشر شود چه را که می دانست اگر این کار را نکند این گزارش بعدها به بیرون درز خواهد کرد و او متهم به cover-up خواهد شد. و البته دست آخر اینکه ممکن است اعضای لیبرال این کمیته از نامزدی اوباما به علت افکار به شدت لیبرالی او حمایت کرده باشند اما بر روی جریان آنتخابات تآثیری ندارند و کسی را به جای کسی نمی نشانند.
در مورد برژینسکی یک نکته دیگر هم عرض کنم. نمی دانم چرا شما و یا بعضی دوستان وبلاگ نویس دیگر اینچنین بر روی ژبیگنیو برژینسکی حساب ویژه ای باز کرده اید. برژینسکی همانطور که در این مصاحبه با خود او می توانید بخوانید به عنوان مشاور امنیت ملی جیمی کارتر بطور مستقیم در جریان کمک CIA به مجاهدین افغان بود و از حمله شوروی به افغانستان به منظور ایجاد ویتنامی برای روسها و همینطور کمک به رشد اسلام گرایی افراطی در افعانستان حمایت کامل می کرد:
Q: And neither do you regret having supported the Islamic fundamentalism, having given arms and advice to future terrorists
B: What is most important to the history of the world? The Taliban or the collapse of the Soviet empire? Some stirred-up Moslems or the liberation of Central Europe and the end of the cold war

Q: Some stirred-up Moslems? But it has been said and repeated Islamic fundamentalism represents a world menace today
B: Nonsense! It is said that the West had a global policy in regard to Islam. That is stupid.
این مصاحبه در سال ۱۹۹۸ صورت گرفته و نشان می دهد تحلیل برژینسکی از اوضاع تا چه اندازه اشتباه بوده است. در ضمن، او در سال ۱۹۸۸ از دموکراتها جدا شد و از نامزد حزب جمهوریخواه یعنی جرج بوش پدر حمایت کرد و هر دو هفته یکبار به او در امور مربوط به سیاست خارجی مشاوره می داد. با این اوصاف من اگر جای شما بودم خیلی به او و قدرت تشخیص سیاسی او دل نمی بستم.
دوست عزیز دیگر امیر می گوید:
خیلی از طرفداران کلینتون و نماینده های عالی مقام حزب دمکرات حمایت خود را از اوباما اعلان کرده اند علیرغم حمایت اولیه از هیلاری امروز هم همجنس گرایان به بقیه مردم در حمایت از باراک پیوستند ، خشایار جان آیا امکان دارد شما هم این رویه حسنه را در پیش بگیرید یا خیر؟
امیر جان اینجور که شما صحبت از جنبش اوباما و گرویدن دسته های مختلف مردم به این جنبش می کنی من فکر می کنم کمی جو انتخاباتی شما رو گرفته! در مورد سوالت هم باید خدمت شما عرض کنم که بابا به خدا من نه سوپر دلگت هستم نه همجنسگرا که بپیوندم به جنبش اوباما! ولی جدا از شوخی باید خدمت شما عرض کنم که من همانطور که همیشه گفته ام طرفدار هیلاری کلینتون و جان مک کین هستم بعلت اینکه هر دو را ار لحاظ سابقه و پختگی سیاسی از اوباما سرتر می دانم. این البته به معنی تأیید تمامی صحبتها و تفکرات این دو سیاستمدار نیست همانطور که به معنای نفی تمامی صحبتها و افکار باراک نیست. به هر حال من سعی خواهم کرد با وجود علاقه ام به هیلاری و جان مک کین و مخالفتم با اوباما جانب انصاف را در تحلیلهایم نگهدارم.

۱۳۸۶ اسفند ۹, پنجشنبه

بوش خطاب به اوباما: مذاکره مستقیم با دیکتاتورها نتیجه معکوس می دهد

--

یکی از موضوعات مهمی که مدتهاست باعث بدبینی من--بعنوان یک ایرانی مخالف رژیم اسلامی ایران و واقف بر ذات اصلاح ناپذیر آن--نسبت به باراک اوباما شده است موضع او در قبال رهبران حکومتهای شرور، سرکوبگر وغیر دموکراتیکی مانند حکومت ایران است. اوباما مرتب می گوید که در صورت رئیس جمهور شدن بدون پیش شرط با رهبران کشورهایی نظیر ایران و کوبا مذاکره خواهد کرد. این موضع اوباما حتی واکنش اعتراض آمیز هیلاری کلینتون را نیز بر انگیخته است. بر خلاف اوباما--که به نظر می رسد خود را تافته جدا بافته می داند و به ادعای خود آمده است تا دنیا را تغییر دهد--هیلاری معتقد است رئیس جمهور آمریکا نباید پرستیژ مهمترین دموکراسی جهان را با ملاقات با رهبرانی مثل رائول کاسترو و محمود احمدی نژاد زیر سوال ببرد. خانم کلینتون معتقد است گفتگو با این گونه کشورها باید ابتدا در سطوح پایین صورت پذیرد و سپس در صورت نتیجه بخش بودن آنها، رئیس جمهور آمریکا خود ابتکار عمل را بدست گیرد.
خوشبختانه بالاخره امروز پرزیدنت بوش در کنفرانس مطبوعاتی خود در کاخ سفید این موضع اوباما را (بدون ذکر نام او) مورد انتقاد شدید قرار داد و اینکه چرا چنین موضع غیر مسئولانه ای از طرف رئیس جمهور آمریکا می تواند به شکل خطرناکی نتیجه معکوس دهد را به بهترین شکل بیان کرد:
"نشستن بر سر میز و عکس گرفتن با مستبدی مثل رائول کاسترو از منزلت کشور ما کم و به او اضافه می کند. او نفع زیادی از آن می برد چون می گوید مرا ببینید از سوی رئیس جمهور ایالات متحده به رسمیت شناخته شده ام. کسی که می گوید می خواهم به او بگویم که زندانیان را آزاد کند، بر اساس این نظریه عمل می کند که شما تنها باید مستبدان را بپذیرید و بعد آنها هم عمل می کنند."
وی افزود: "اما راهش این نیست، آنها اینطوری پاسخ نمی دهند. برای همین هم من تصمیم معکوسی گرفته و به مردم کوبا گفته ام که ما با شما هستیم، ما با حکومت شما مذاکره نمی کنیم و تحریم هایمان را تا زمانیکه شما آزادی خود را کسب کنید نگه می داریم."


نکته قابل توجه دیگر اینکه بوش از اوباما خواست بجای ارائه نظر درباره مسائلی نظیر سیاست آمریکا در عراق حواس خود را متوجه رقابت خود با سناتور کلینتون کند.

۱۳۸۶ اسفند ۵, یکشنبه

بررسی انتخابات مقدماتی حزب دموکرات-بخش نخست: چگونه هیلاری کلینتون اسیر اشتباهات خود گردید

--

اگر انتخابات مقدماتی حزب دموکرات را تا بحال بدقت دنبال کرده باشید حنما می دانید که هیلاری کلینتون با توجه به ارقام فعلی نمایندگان تصاحب شده pledged delegates و مسیر پیش رو شانس بسیار کمی برای تصاحب نامزدی حزب دموکرات دارد.

در بررسی عوامل ناکامی هیلاری تا بدینجا بحثهای بسیاری مطرح شده از جمله این که اصولا هر رقابتی در مقابل باراک اوباما بدلیل شکل خاصی و غیرمتعارفی که کمپین او پیدا کرده محکوم به شکست بود. من این بحث را بطور کلی رد نمی کنم و در نوشته بعدی ام راجع به باراک اوباما به گوشه هایی از آن خواهم پرداخت، اما از بسیاری جهات هم با آن موافق نیستم. من قبول ندارم که اوباما شکست ناپذیر بود و یا هست و به دلایل بسیار معتقدم هیلاری در وهله اول اسیر اشتباهات خود و کمپین خود گردید:

1-اجازه دهید درهمین ابتدا به آیوا برگردیم. انتخابات ایالت آیوا همواره بدلیل اول بودن آن بسیار مهم است ولی پیروزی یا شکست در آن نتیجه نهایی انتخابات را رقم نمی زند. نمونه بارز آنهم بیل کلینتون و جرج بوش پدر هستند که هر دو در آیوا شکست خوردند ولی در نهایت نامزدی حزب خود را بدست آوردند. حکایت امسال ولی به گونه دیگری بود. پیروزی قاطع یک نامزد سیاهپوست در آیوا که اصلا جمعیت رنگین پوستی ندارد غولی را از بطری رها کرد که دوباره به کنترل در آوردن آن اگر نه غیر ممکن که بسیار مشکل بود و تلاش بسیار و استراتژی بسیار هشیارانه ای می طلبید. کمپین اوباما ،در غفلت تیم کلینتون، با تشکیل دفاتر انتخاباتی بیشتر و سرمایه گذاری بر روی رأی دهندگان تازه (بخصوص جوانان) در فاصله بین ماههای نوامبر--بعد از سخنرانی معروف او در مهمانی جفرسن-جکسن-- تا ژانویه ضربه کاری ای را به کمپین کلینتون و شهرت شکست ناپذیری او وارد کرد.

2-آنچه در آیوا اتفاق افتاد نشان داد که کمپین کلینتون هیچگاه خطر باراک اوباما را جدی نگرفته بود. بعد از شکست آیوا تیم کلینتون تا حدودی به خود آمد، اما بدلایلی که هنوز بر من مشخص نیست بعد از دو پیروزی پیاپی در نیو همپشایر و نوادا کار را تمام شده دید و اساس را بر این گذاشت که روز سه شنبه بزرگ کار اوباما یکسره خواهد شد. در کمپ کلینتون ظاهرا هیچ گونه برنامه ای برای رقابتهای پس از روز سه شنبه بزرگ وجود نداشت.


3-مسأله بعدی شکست کلینتون در انتخابات کارولینای جنوبی بود. شاید این از بدشانسی محض هیلاری بود که ایالتی مانند کارولینای جنوبی که 50 درصد از رأی دهندگان دموکرات آن را سیاهان تشکیل می دهند تبدیل به آخرین میدان رقابت پیش از روز سه شنبه بزرگ گردید. با وجود این در نگاهی دوباره، شاید کلینتون می توانست با اتخاذ استراتژی ملایمتر به رقابتی نزدیکتر با اوباما در این ایالت بپردازد و از نیروی عظیم روانی پیروزی قابل پیش بینی اوباما بکاهد. اکنون مسلم است که بر خلاف آنچه بسیاری از جمله خود من در آن زمان فکر می کردند رفتار و سخنان بیل کلینتون برای هیلاری هم در کوتاه مدت و هم در دراز مدت بسیار گران تمام شد.


4- اما آنچه من شخصا معتقدم با وجود تمامی اشتباهات تاکتیکی و استراتژیکی کمپین کلینتون او را اکنون در آستانه شکست قرار داده نظم مالی و یا همان fiscal responsibility است که اصولا مهمترین اصل در اداره کردن موفقیت آمیز هر سازمانی در جهان است. ضعف مالی در این رقابتها تبدیل به پاشنه آشیل کلینتون گردید چرا که باعث شد او نتواند در بسیاری ار ایالتها دفاتر انتخاباتی باز کند و به جذب نیرو و پخش تبلیغات تلویزیونی بپردازد. هیلاری از ابتدای فعالیتهای انتخاباتی خود به تعداد کمی از اعانه دهنده های عمده بسنده کرد و با برنامه ریزی غلط مدیریت کمپین خود نه تنها در روز 6 فوریه مجبور به قرض دادن ۵ میلیون دلار به کمپین خود شد بلکه تازه در آن هنگام به تآمین هزینه های مالی خود با بهره گیری از کمک اعانه دهنده های کوچک اینترنتی پرداخت. این در حالی بود که باراک اوباما کمپین خود را بر اساس تعداد بسیار زیادی از اعانه دهنده های خرده پا در سرتاسر ایالات متحده از طریق اینترنت قرار داد و تنها در ماه ژانویه موفق به جمع آوری 32 میلیون دلار گردید که همین امر به او کمک کرد تا در بسیاری از ایالتها در مقابل کلینتون به نسبت دو به یک به تبلیغات تلویزیونی بپردازد و در ایالتهایی که در آنها کاکس برگذار می گردید از لحاظ سازماندهی و جذب رأی دهندگان جدید کلینتون را به راحتی مات کند.


5-به دلیل همین ضعف مالی که پیشتر عنوان کردم کلینتون تمرکز خود را در بسیاری از ایالتهای کوچک انتخابات روز سه شنبه بزرگ از دست داد و آنها را با اختلاف فراوان به اوباما باخت. این مسأله باعث شد تا اوباما بطور مثال با تعداد فراوان نمایندگان تصاحب شده در ایالتی مثل آیداهو نمایتدگان تصاحب شده کلینتون در ایالت نیویورک را خنثی کند. ضعف مالی کلینتون همچنین باعث شد او درعمل در رقابتهای بعد از روز سه شنبه بزرگ در ماه فوریه (که در بسیاری از ایالتها به شکل کاکس یا گردهمایی برگزار می شدند و نیازمند سازماندهی و هزینه فراوان بودند) از پیش باخته باشد و در نهایت کار بجایی برسد که دیگر شاید حتی پیروزی در تکزاس و اوهایو هم نتواند او را نجات دهد.


6-مشکل مالی و تغییر مدیر کمپین کلینتون که به نظر می رسد دیر صورت پذیرفت هر دو نشان از ضعف برنامه ریزی و انضباط در کپمینی دارند که تا پیش از این به عنوان ماشین شکست ناپذیر کلینتون از آن یاد می شد. سوالی که برای بسیاری از طرفداران کلینتون از جمله خود من مطرح است این است که چطور شخصیت سیاسی ای مانند هیلاری کلینتون که از سال 1972 در فعالیتهای انتخاباتی حضور داشته (در کمپین انتخاباتی جرج مک گاورن) و سپس از سال 1978 بعنوان بانوی اول آرکانسا در سطح بالای سیاسی ایلات متحده و پس از آنهم در سطح اول آن چه بعنوان بانوی اول ایالات متحده و چه بعنوان سناتور ایالت نیویورک مطرح بوده، با وجود چنین سابقه و شبکه ارتباطات سیاسی، نتوانست کپمینی را تشکیل دهد که از لحاظ برنامه ریزی، بینش سیاسی و انضباط مالی طراز اول باشد؟ ایا کلینتون وفاداری سیاسی یارانش را به مهارتهای سیاسی آنان ترجیح داد؟


همانطور که بارها در نوشته هایم عنوان کرده ام بر اساس قابلیتهای فردی، برنامه های اقتصادی و سیاسی داخلی و خارجی (هر چند که در بعضی از آنها مانند بیرون کشیدن نیروهای آمریکایی ار عراق با هیلاری اختلاف نطر دارم) و البته سابقه سیاسی هیلاری کلینتون را بسیار شایسته تر نسبت به باراک اوباما برای تصاحب نامزدی حزب دموکرات می دانم، اما مسآله اینجاست که قابلیتهای فردی و سابقه سیاسی هنگامی یک نامزد را شایسته تصاحب نامزدی و در نهایت مقام ریاست جمهوری مهمترین کشور دنیا می کنند که او با گردآوری یک تیم سیاسی خبره (مانند تیمی که بیل کلینتون در سال 92 تشکیل داد) و استراتژی هوشیارانه و تیزبینانه بسیاری از این قابلیتها را درعمل ثابت کند و جای بحثی درباره توانایی های خود باقی نگذارد؛ امری که در مورد هیلاری، تیم او و استراتژی انتخاباتی آنها تا به امروز اتفاق نیافتاده است.


در قسمت دوم این بحث به بررسی عملکرد باراک اوباما خواهم پرداخت.

۱۳۸۶ اسفند ۲, پنجشنبه

درباره مناظره امشب

--

با توجه به وضعیتی که انتخابات مقدماتی حزب دموکرات پیدا کرده فکر نمی کنم اصولا صرف یک مناظره یک ساعت و نیمه بتواند روند کنونی رقابت را تغییر دهد، مگر آنکه آن مناظره آنقدر یکطرفه باشد که دیگر جای هیچ حرف و سخنی باقی نماند و البته همه کارشناسان می دانند که حداقل در یک مناظره درون حزبی چنین اتفاقی معمولا رخ نمی دهد.
با این وجود هیلاری کلینتون امشب هم به مانند تقریبا اکثر مناظره های پیشین خود بسیار توانا عمل کرد. هیلاری کامل نیست و بعنوان یک سیاستمدار هم نقطه ضعف زیاد دارد. اما من دیگر به سن و سالی رسیده ام که دنبال انسان یا سیاستمدار کامل نباشم. هیچ شخص یا سیاستمداری قادر نیست هر آنچه که من دوست دارم یا هر آنچه که اکثریت فکر می کنند صحیح است را انجام دهد. بعنوان یک ایرانی علاقه مند به سیاست که هیچگاه از نعمت حمایت کردن و رأی دادن به رهبر مورد علاقه خود در یک فضای باز سیاسی بهره مند نبوده همواره از دیدن مناظره های هیلاری کلینتون و عمق دانش و تسلط او بر موضوعات مهم و اساسی داخلی و خارجی ایالات متحده لذت بردم و آنچه را که هرگز در رهبری سیاسی در ایران نیافتم در او و سالها پیش در همسرش یافتم.
سخن آخر اینکه آنچه مناظره امشب را برای طرفداران هیلاری به یاد ماندنی کرد صحبت فوق العاده او در انتهای مناظره بود که جمعیت را وادار کرد تا برای او بایستند و به ابراز احساسات بپردازند. این صحبت چه زمینه ساز آغاز بازگشتی دیگر برای او باشد و چه مقدمه وداع او از رقابتهای مقدماتی، بار دیگر به من یاد آوری کرد که چه را از ابتدا به او اعتقاد پیدا کردم و این برای من و گمان می کنم برای بسیاری از طرفداران دیگر او که ماه بسیار سختی را پشت سر گذاشتند شاید حتی مهمتر از هر نتیجه ای باشد که امشب از این مناظره حاصل شد:

وقتی سناتور طرفدار اوباما نمی تواند حتی 'یک' دستاورد از او را نام ببرد

--



Kirk Watson سناتور طرفدار باراک اوباما از ایالت تگزاس بعد از این که پنج بار توسط Chris Matthews در شبکه MSNBC به شکلی تحقیر آمیز مورد پرسش قرار می گیرد اذعان می کند که قادر نیست حتی 'یک' دستاورد از باراک اوباما -سناتوری که در کل فقط سه سال عضو کنگره آمریکا بوده و بیشتر این مدت را هم به فعالیتهای انتخاباتی پرداخته-- را نام ببرد.
... "So much for "change we can believe in