۱۳۸۶ اسفند ۲۵, شنبه
انتخابات ما و انتخابات دنیای آزاد
--
نوامبر سال 2006 که واشینگتن بودم فرصت پیدا کردم که سری بزنم به یک محل رأی گیری در شهر کوچکی در ایالت مریلند. پارسال هم خودم این بخت را پیدا کردم که بعنوان شهروند کانادا در انتخابات استان آنتریو شرکت کنم و برای اولین بار در زندگیم رأی بدهم.
چه در ایالات متحده و چه در کانادا اولین موردی که توجه شما را بعنوان یک ایرانی در مورد انتخابات جلب می کند این است که در حوزه های رآی گیری از پلیس و نیروی انتظامی خبری نیست. مسئولان محلهای رأی گیری اکثرا افراد مسن--که معمولا در همان منطقه ای زندگی می کنند که رأی گیری در آن انجام می شود-- بصورت داوطلبانه در روز انتخابات به رتق و فتق امور می پردازند. یکی دو نفر از آنها مسئول مرتب کردن صف رأی دهندگان هستند و دو سه نفر از آنها هم پشت میز می نشینند و وقتی نوبت به شما می رسد کارت انتخاباتی را که قبلا به آدرس شما پست شده با مشخصات شما در دفتر خود مطابقت می دهند. اگر رأی گیری با ماشین الکترونیکی انجام شود بعد از تأیید مشخصات، یکی از این ماشینها را انتخاب می کنید و بصورت touchscreen رأی می دهید و اگر هم بصورت معمولی باشد یکی از همین داوطلبان به شما برگه ای می دهد که آن را در کابین پرده دار و یا محلی که دو سوی آن (همانطور که در عکس می بینید) پوشانده شده باشد و privacy شما حفظ شده باشد پر کنید و بعد به صندوق بیاندازید.
کل ماجرا همین است. جالبتر اینکه بعد از آنکه نتایج انتخابات اعلام می شود بازنده در تلویزیون ظاهر می شود و به برنده تبریک می گوید و از طرفدارانش و حمایت آنها تشکر می کند و به نتیجه انتخابات گردن می نهد. کسی هم به دنبال تئوری های توطئه و اثبات تقلب و پیدا کردن شناسنامه های مردگان نمی رود.
بطور کلی، در این سوی دنیا رأی اهرمی است بسیار قدرتمند برای تأیید روند سیاسی اجتماعی یک کشور و یا ابراز نارضایتی از آن. در اینجا هر یک رأی بسیار ارزش دارد و از همین روست که نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا به در خانه های مردم می روند و تقریبا با التماس خواستار رأی آنها می شوند. در این سوی دنیا «احزاب» حکومت می کنند و نامزدهای آنها برای پیروزی در انتخابات نه تنها نیاز به ارائه برنامه، که نیاز به متقاعد کردن رأی دهندگان به حمایت از این برنامه ها دارند. در این دنیای آزاد رسانه های گروهی رکورد و سابقه نامزدها را مو به مو می شکافند و دمار از روزگار آنانی که مردم را ابله فرض کرده باشند در می آورند.
از این روست که من مطلبی در رابطه با انتخابات ایران ننگاشتم، چه را که با تعریف بالا آنچه دیروز در ایران اتفاق افتاد را نمی توان «انتخابات» نامید. اصلا مسئله ما دیگر تحریم یا شرکت در انتخابات نیست. مسئله بواقع این است که از آنجاییکه ما هیچگاه در ایران احزاب آزاد و مستقل و فعالیتهای انتخاباتی به معنای واقعی آن نداشته ایم اکثریت مردم ما اصلا درک درستی از این که انتخابات و رأی گیری چیست و چه اثری در زندگی ما و نسل پس از ما می تواند داشته باشد ندارند و جمهوری اسلامی هم از این ناآگاهی نهایت استفاده را می برد، چه را که حکومتی بر آمده از دل همین جامعه است.
روز انتخابات که به پایان می رسد حکومت اعلام می کند که بیش از 60 درصد از مردم شهید پرور در انتخابات شرکت کرده اند. مخالفین هم اعلام می کنند که فقط حدود 30 درصد مردم شجاع و ضد حکومت اسلامی ایران در انتخابات رژیم شرکت کردند. هم حکومت راضی می شود، هم مخالفین، هم اصلاح طلبانی که با اقلیتشان خوش هستند و هم مردمی که روز جمعه پر از هیاهویی را در بیرون از خانه گذرانده اند و در صورت خوش شانسی، فلان هنرپیشه و یا مجری را هم در میدان هفت حوض یا هفت تیر از نزدیک دیده اند. و این دور باطل تهوع آور ادامه پیدا می کند تا دو سال دیگر و بعد دو سال پس از آن و سپس دو سال پس از آن و به یکباره چشم باز می کنیم و می بینیم که 30 سال از انقلاب 57 گذشته و ما هنوز مشغول بحث بر سر این هستیم که تحریم بهتر است یا شرکت. با این وصف مگر اصلا فرقی هم می کند؟
یکی از ارزشمند ترین تجاربی که در طی پنج سال اقامتم در دنیای غرب آموخته ام این است که در این سوی دنیا مفهوم انتخابات و رأی دادن بسیار متفاوت از آنی است که مردم در کشورهایی نظیر کشور ما با آن آشنا هستند. برای همین هم معتقدم مشکل ما عمیق تر از بحث تحریم یا شرکت در انتخابات است. تا هنگامی که تعریف ما از مفاهیم مهمی نظیر انتخابات، حکومت داری و سیاست تغییر نکند، امید چندانی به تغییر وضعیت کنونی و برقراری دموکراسی و مردم سالاری در ایران نیست.
اما تا زندگی هست امید هم هست. بعنوان یک ایرانی که تقریبا از بهبود شرایط در ایران قطع امید کرده است، به هر صورت آرزو دارم روزی برسد که بتوانم در فضا و شرایطی متفاوت از شرایط کنونی ایران، یکبار هم که شده در یک انتخابات به معنای واقعی آن به شخص یا حزبی در ایران رأی بدهم. امیدوارم روزی بتوانم با همین شور و اشتیاقی که انتخابات در ایالات متحده را گزارش می کنم انتخاباتی را درایران گزارش کنم.
مهمتر از همه، امیدوارم روزی فرا رسد که مردم کشور ما آنقدر به انتخاب خود و اهمیت آن واقف شوند که سرنوشت خود را نه در کوچه و کنار خیابان، که در محلهای رأی گیری مناسب و در خلوت خود، با شناخت کامل از نامزد مورد علاقه خود و برنامه های او رقم زنند.
به امید آنروز.
ارسال شده توسط خشایار خیرخواه در ۱۲:۴۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
8 نظرات:
مردم اینجا رأی می دن خوبم رأی می دن به خواسته رهبرشون تا چشم شماها در بیاد. تو رو چه به این گه خوریا؟ تو دلارهای آمریکا رو از اربابات بگیر اینجا و تو صدای آمریکا مجیزشونو بگو. خایه داشتی می یومدی اینجا این حرفها رو می زدی بهت می گفتیم خایه مال.
سلام خشایار جان متاسفانه با مطلبت صد در صد موافقم .عالی نوشتی دستت درد نکند.
امیر
لینک مطلب در بالاترین
http://balatarin.com/permlink/2008/3/16/1252417
تو که میگی مردم اینجا رأی می دن خوبم رأی می دن به خواسته رهبرشون تا چشم شماها در بیاد. تو رو چه به این گه خوریا؟ تو دلارهای آمریکا رو از اربابات بگیر اینجا و تو صدای آمریکا مجیزشونو بگو. خایه داشتی می یومدی اینجا این حرفها رو می زدی بهت می گفتیم خایه مال.
هیچی حالیت نیست.خیلی بدبختی .برات متاسفم
درود
همه ي هدف اربابان ملا ها بهم ريزي نظام جامعه ايران بود تا افرادي كه قابليت و ظرفيت شان بيشتر از زراعت و كشاورزي و كار در صحرا نيست - بيايند و آشفته بازار امروز را در دست بگيرند و مثلا دلال و ميداني - بشود فرمانده فلان جا و آهنگر سندان كوب بشود مرد اقتدار و سياست!!0
طبيعي است كه در اين آشفته بازار افرادي هم در كسوت دانشجو و با سواد!! پيدا ميشوند و به شكلي كه مي بينيم براي منطق و براي حرف حساب شما- اين طور وقيحانه- بهتر است بگويم احمقانه كامنت ميگذارند0
اينها اگر ميدانستند زندگي يعني چه - روزي صد بار گه خودشان را ميخوردند0
موفق باشي - فرخ
آقا به اون کامنت اول محل نذار اینا بی همه چیزا سربازای گمنام امام زمانن واسه حرف حساب چیزی جر ادبیاتی که لایق خودشونو و رهبرشونه ندارن. راه جواب دادن به اینا فقط همین کاریه که شما می کنی.بنویس و بیشتر بنویس. بزرگترین دشمن اینا حقیقته.
Kash
Thanks for sparing us with the boredome of the news about Iran's elections. By the way, your friends expect you to share some of those American dollars with them. Baba, evala, to ham az
Amrica yeeha pool migiri
?.Ali D.
شما ایران جهان سومی رو با امریکا و کانادای متمدن نمیتونی مقایسه کنی... صدها سال فرهنگ تساهل و بردباری و دموکراسی غربی کجا، وحشیگری، سرخوردگی و عقب ماندگی فرهنگی ایران اشغال شده ی اسلامی کجا... حیف از فرصتهای پیشرفت و تمدن سازی که با انقلاب نحس اسلامی 57 از بین رفت. امیدوارم روزی برسه که ایران ما هم روزی درست بشه!
ارسال یک نظر