۱۳۸۶ دی ۳۰, یکشنبه

تو چه می دانی شام غریبان چیست اگر شام غریبانه خانه ابراهیم را ندانی؟

--

از دیروز که در اخبار دیدم ابراهیم لطف اللهی، دانشجوی رشته حقوق دانشگاه پیام نور سنندج، زیر شکنجه بازجویان اداره اطلاعات سنندج کشته شده است داشتم با خودم کلنجارمی رفتم که خشم و سرخوردگیم را بر سر که خالی کنم و چه بنویسم که تمامی آنچه را که در این رابطه در درونم می گذرد با صدای بلند فریاد زند، تا اینکه همین الان به مطلبی بر خوردم در سیبستان که به زیبایی هر چه تمامتر همان فریاد می زند که سالیان سال است بر دل بسیاری از ما سنگینی کرده است:
دلمان به عاشورایی خوش است که دیگر هیج چیزی از پیام حسین در آن نمانده است. جز پوست. جز نذری و ناهار ظهر عاشورا. جز دسته های رنگارنگ خودنمایی. جز روضه خوانی بی خون. جز مداحی های پوچ. اوف بر این شیعیان که زنجیر می زنند و قمه بر می دارند و کلام حقی نمی توانند گفت و سوالی نمی توانند کرد و حقی را پاس نمی توانند داشت و هر غلطی را توجیه می توانند کرد. عاشورای امسال روز شرمندگی بود. آن زیارتنامه خوانی به چه کار می آیدت که لعنت می خوانی بر هر که حسین را کشت و یا شنید که کشته شده و راضی بود وقتی خودت یا چنانی که از دنیا بی خبری و نمی دانی جوان کشی راه انداخته اند و یا می شنوی که جوانی کشته شد به جور و ساکت و راضی می مانی؟ تو چه می دانی شام غریبان چیست اگر شام غریبانه خانه ابراهیم را ندانی؟ خانه زهرا را ندانی؟ یا اصلا قصه را ندانی؟
به نویسنده این مطلب فوق العاده درود فراوان می فرستم. اصل نوشته را اینجا بخوانید.

0 نظرات: