۱۳۸۶ مرداد ۱۵, دوشنبه
ایران و خاورمیانه-چرا این همه خشونت؟
--
برای پاسخ به این سئوال اجازه دهید به اختصار به ریشه سنتهای سیاسی در خاورمیانه بپردازیم. تام فریدمن مقاله نویس نیویورک تایمز در کتاب بی نظیر خود «از بیروت تا اورشلیم» سیاست در خاور میانه را به سه سنت سیاسی مختلف تقسیم می کند که به گفته او هر سه همزمان عمل می کنند.
از دید فریدمن، اولین و قدیمی ترین این سنتها در خاورمیانه «تفکر سیاسی قبیله ای» است. این تفکر سیاسی ریشه در نوع روابط و وفاداری است که در زمانهای دور قبائل بدوی برای بقا خود نسبت به قبائل دیگر داشتند. در حال حاضر در خاورمیانه، گروههایی که روابط خود را قبیله ای تعریف می کنند مانند یک فرقه مذهبی، یک گروه منطقه ای، یک واحد ارتشی و یا مخلوطی از تمامی اینها در قدرت و یا به دنبال قدرت هستند. آنچه در تمامی این گروهها مشترک است این است که آتها وفاداری به هم را از وفاداری به میهن خود مهمتر می دانند و در بینشان نوعی روح همبستگی قبیله ای وجود دارد. این تفکر قبیله ای که مهمترین اصل در قدرت ماندن و یا قدرت را به دست گرفتن را ایجاد ارعاب در بقیه قبائل، فرقه ها و یا گروهها می داند خشونت را بهترین راه برای رسیدن به این هدف می داند. قتل عام حاما سوریه که در آن فرقه علویها به رهبری حافظ اسد ۲۰۰۰۰ سنی(اخوان المسلمین) را در فوریه ۱۹۸۲ در شهر حاما به قول خود پاکسازی کرد و یا آنچه صدام در سال ۱۹۸۸ در حلبچه کرد نشان از همین سیاست است. صدام کردها و شیعیان و حافظ اسد سنیها را به چشم هموطن نمی دیدند، بلکه به آتها به عنوان قبائل وحشی دیگری نگاه می کردند که نا فرمانی می کردند و باید از صفحه روزگار پاک می شدند. این وضعیت هنور به شکل وحشتناک بین سنی ها و شیعه ها در عراق، حماس و فتح در سرزمینهای فلسطینی و شیعیان، مسیحیها و سنیها در لبنان وجود دارد.
تفکر سیاسی دوم ار نگاه فریدمن «سیاست اقتدارگرایی» و یا تجمع قدرت در دستان یک گروه و یا قبیله خاص است که به هیچ عنوان راضی به تقسیم کردن آن با بقیه نیست. اساس اصلی این سیاست مشت آهنین است. آز آنجایی که در این سنت قدرت با کسی تقسیم نمی شود این فقط شمشیر(و در دنیای امروز اسلحه) است که بقیه را مطیع و فرمانبردار می کند. در حقیقت، در اکثر کشورهای خاورمیانه گروهها نمی توانند منافع خود را با منافع ملیشان تطبیق دهند چرا که ملت–دولتی (Nation-State) به شکل واقعی آن وجود ندارد که اصول مشترکی داشته باشد که همگان به آن پایبند باشند. آنچه این سنت را به طور اخص تداوم بخشیده تفکر اسلام سیاسی است که به مرور در خاورمیانه پدید آمده تا این نوع سرکوب و خشونت گرایی را توجیه کند.
مسئله سوم و به نظر من مهمترین مسأله ای که فریدمن روی آن دست می گذارد مسأله ملت–دولت است (همان که آتاتورک در نرکیه موفق به وجود آوردن آن شد و اکنون اثرش را در این کشور به روشنی می بینیم.) در بسیاری از کشورهای خاور میانه از جمله ایران هنوز ملت–دولت به معنای واقعی آن بوجود نیامده است. پارلمان، قانون اساسی، سرود ملی، پرچم، احزاب و کابینه همه ظاهرا وجود دارند اما هیچکدام معنای واقعی ندارند و فقط همان مشت آهنین گروه سوار بر قدرت و سیاست ایجاد رعب آن است که آن گروه را بر سر قدرت نگه می دارد. در مملکت خود ما ایران مفهوم ملت–دولت در همان زمان مشروطه و بدون دخالت و تعیین و تکلیف قدرتهای امپریالیستی آن زمان شکل گرفت. به گفته دکتر ماشالله آجودانی، « يکی از دستاوردهای مشروطيت ايجاد همین مفهوم بود. درست است که ملت–دولت را تشکيل نداديم، اما کلمه "ملت" قبلا بار شرعی داشت، انقلاب مشروطه اين بار شرعی را گرفت و به همه مردم ايران اطلاق کرد. مشروطيت رعيت را تبديل به ملت کرد...هنوز ما دولت ملی تشکيل نداديم. هنوز Nation-State به وجود نيامده، اما مفاهيم آن آمده است و اين به برکت تلاش توانمند نسل پدران ما بود.»
با این وجود، رگه های پر رنگی از هر سه تفکر سیاسی که به نقل از فریدمن ذکر کردم ۱۰۱ سال پس ار انقلاب مشروطیت همچنان در ایران به چشم می خورند. نقطه مشترک تمامی این تفکرات «خشونت بی حد و حصر» برای باقی ماندن در قدرت است و ار همین روست که امروز در مملکت ما گروه حاکمی که ایدئولوژی مذهبی و وفاداریش را به آن برتر از منافع مردم و کشورش می پندارد، جز ایجاد خشونت و ارعاب برای سر سپردگی مطلق مردم و بقا خود به امر دیگری نمی اندیشد. تنها راه نجات از این بن بست ایجاد نهاد های مدنی به منظور رسیدن به ملت–دولت و مفاهیمی است که پدران ما ۱۰۱ سال پیش به دنبال آن بودند.
یکی از مهمترین سئوالاتی که فکر می کنم این روزها فکر بسیاری از ایرانیان را به خود مشغول کرده باشد این است که ریشه این خشونتی که ما امروز آن را کشور خود به شکل رسمی و دولتی و در بسیاری از مناطق دیگر خاورمیانه به شکل فرقه ای و حزبی می بینیم در چیست.
برای پاسخ به این سئوال اجازه دهید به اختصار به ریشه سنتهای سیاسی در خاورمیانه بپردازیم. تام فریدمن مقاله نویس نیویورک تایمز در کتاب بی نظیر خود «از بیروت تا اورشلیم» سیاست در خاور میانه را به سه سنت سیاسی مختلف تقسیم می کند که به گفته او هر سه همزمان عمل می کنند.
از دید فریدمن، اولین و قدیمی ترین این سنتها در خاورمیانه «تفکر سیاسی قبیله ای» است. این تفکر سیاسی ریشه در نوع روابط و وفاداری است که در زمانهای دور قبائل بدوی برای بقا خود نسبت به قبائل دیگر داشتند. در حال حاضر در خاورمیانه، گروههایی که روابط خود را قبیله ای تعریف می کنند مانند یک فرقه مذهبی، یک گروه منطقه ای، یک واحد ارتشی و یا مخلوطی از تمامی اینها در قدرت و یا به دنبال قدرت هستند. آنچه در تمامی این گروهها مشترک است این است که آتها وفاداری به هم را از وفاداری به میهن خود مهمتر می دانند و در بینشان نوعی روح همبستگی قبیله ای وجود دارد. این تفکر قبیله ای که مهمترین اصل در قدرت ماندن و یا قدرت را به دست گرفتن را ایجاد ارعاب در بقیه قبائل، فرقه ها و یا گروهها می داند خشونت را بهترین راه برای رسیدن به این هدف می داند. قتل عام حاما سوریه که در آن فرقه علویها به رهبری حافظ اسد ۲۰۰۰۰ سنی(اخوان المسلمین) را در فوریه ۱۹۸۲ در شهر حاما به قول خود پاکسازی کرد و یا آنچه صدام در سال ۱۹۸۸ در حلبچه کرد نشان از همین سیاست است. صدام کردها و شیعیان و حافظ اسد سنیها را به چشم هموطن نمی دیدند، بلکه به آتها به عنوان قبائل وحشی دیگری نگاه می کردند که نا فرمانی می کردند و باید از صفحه روزگار پاک می شدند. این وضعیت هنور به شکل وحشتناک بین سنی ها و شیعه ها در عراق، حماس و فتح در سرزمینهای فلسطینی و شیعیان، مسیحیها و سنیها در لبنان وجود دارد.
تفکر سیاسی دوم ار نگاه فریدمن «سیاست اقتدارگرایی» و یا تجمع قدرت در دستان یک گروه و یا قبیله خاص است که به هیچ عنوان راضی به تقسیم کردن آن با بقیه نیست. اساس اصلی این سیاست مشت آهنین است. آز آنجایی که در این سنت قدرت با کسی تقسیم نمی شود این فقط شمشیر(و در دنیای امروز اسلحه) است که بقیه را مطیع و فرمانبردار می کند. در حقیقت، در اکثر کشورهای خاورمیانه گروهها نمی توانند منافع خود را با منافع ملیشان تطبیق دهند چرا که ملت–دولتی (Nation-State) به شکل واقعی آن وجود ندارد که اصول مشترکی داشته باشد که همگان به آن پایبند باشند. آنچه این سنت را به طور اخص تداوم بخشیده تفکر اسلام سیاسی است که به مرور در خاورمیانه پدید آمده تا این نوع سرکوب و خشونت گرایی را توجیه کند.
مسئله سوم و به نظر من مهمترین مسأله ای که فریدمن روی آن دست می گذارد مسأله ملت–دولت است (همان که آتاتورک در نرکیه موفق به وجود آوردن آن شد و اکنون اثرش را در این کشور به روشنی می بینیم.) در بسیاری از کشورهای خاور میانه از جمله ایران هنوز ملت–دولت به معنای واقعی آن بوجود نیامده است. پارلمان، قانون اساسی، سرود ملی، پرچم، احزاب و کابینه همه ظاهرا وجود دارند اما هیچکدام معنای واقعی ندارند و فقط همان مشت آهنین گروه سوار بر قدرت و سیاست ایجاد رعب آن است که آن گروه را بر سر قدرت نگه می دارد. در مملکت خود ما ایران مفهوم ملت–دولت در همان زمان مشروطه و بدون دخالت و تعیین و تکلیف قدرتهای امپریالیستی آن زمان شکل گرفت. به گفته دکتر ماشالله آجودانی، « يکی از دستاوردهای مشروطيت ايجاد همین مفهوم بود. درست است که ملت–دولت را تشکيل نداديم، اما کلمه "ملت" قبلا بار شرعی داشت، انقلاب مشروطه اين بار شرعی را گرفت و به همه مردم ايران اطلاق کرد. مشروطيت رعيت را تبديل به ملت کرد...هنوز ما دولت ملی تشکيل نداديم. هنوز Nation-State به وجود نيامده، اما مفاهيم آن آمده است و اين به برکت تلاش توانمند نسل پدران ما بود.»
با این وجود، رگه های پر رنگی از هر سه تفکر سیاسی که به نقل از فریدمن ذکر کردم ۱۰۱ سال پس ار انقلاب مشروطیت همچنان در ایران به چشم می خورند. نقطه مشترک تمامی این تفکرات «خشونت بی حد و حصر» برای باقی ماندن در قدرت است و ار همین روست که امروز در مملکت ما گروه حاکمی که ایدئولوژی مذهبی و وفاداریش را به آن برتر از منافع مردم و کشورش می پندارد، جز ایجاد خشونت و ارعاب برای سر سپردگی مطلق مردم و بقا خود به امر دیگری نمی اندیشد. تنها راه نجات از این بن بست ایجاد نهاد های مدنی به منظور رسیدن به ملت–دولت و مفاهیمی است که پدران ما ۱۰۱ سال پیش به دنبال آن بودند.
همچنین بخوانید: عمادالدين باقی- ایران و مجازات به شيوه جامعه بدوی
ارسال شده توسط خشایار خیرخواه در ۲۲:۰۰
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
3 نظرات:
why don't you write more?
I'll be happy if you take a look at this one...
Thnx!
ارسال یک نظر