۱۳۸۶ مرداد ۶, شنبه

محمدرضا پهلوی، مردی که هرچه بود دیکتاتور و خائن نبود

--

پریروز پنجم مرداد ماه سالروز در گذشت محمد رضا شاه پهلوی در قاهره مصر بود. متأسفانه در جامعه ما هنوز جدال بین کسانی که او را فرشته می دانند با کسانی که او را دیوی پلید می خوانند و همچنان مشغول مبارزه با او هستند با شدت تمام ادامه دارد و این کار را برای یک تحلیل بی طرفانه در مورد او بسیار سخت می کند، چرا که از هر طرف که شاه و کارنامه اش را نقد کنیم از طرف دیگر مورد تهمت و افترا قرار خواهیم گرفت.

من از دوران حکومت شاه چیزی به یاد نمی آورم، چرا که فقط ۴ سال پیش از انقلاب ۵۷ زاده شدم. آنچه از او می دانم آن است که از دیگران شنیده ام و یا کتبی است که درباره او و یا حکومت او مطالعه کرده ام. هنوز که هنوز است بسیاری از مخالفین شاه، حتی پس از گذشت ۲۸ سال از خاتمه تلخ حکومت او، همچنان او را با عنوان دیکتاتور و خائن خطاب می کنند. عناوینی که با در نظر گرفتن عملکرد ۳۷ ساله او و کشوری که او در سال ۵۷ بر جای گذاشت از دید من، بعنوان یک ژورنالیست ایرانی که سعی می کند تا حد امکان غیر مغرضانه به تاریخ و مسائل کشورش نگاه کند، نادرست و کاملا نامنصفانه است. شاه در قیاس با رهبران حکومتهای موجود در آنچه ما امروزه « دنیای آزاد و متمدن» می نامیم خود رأی و مستبد بود، اما در قیاس با بسیاری از رهبران دیگر دنیا، چه همدوره او و چه سالها پس از او، شاه واقعا دیکتاتور و خائن نبود.

اگر به حکومتهای توتالیتر و دیکتاتوری به معنای واقعی آنها نظیر شوروی سابق، عراق دوران صدام حسین، کره شمالی، جمهوری اسلامی، ترکمنستان دوران صفر مراد نیازوف، کوبا، زیمباوه و آلبانی دوران انور خوجه نگاهی بیندازید اولین چیزی که به آن پی می برید ترس این حکومتها از ارتباط شهروندانشان با دنیای خارج و اقتصاد بازار آزاد است. چرا؟ چون گسترش ارتباطات شهروندان با دنیای آزاد توأم با اقتصاد بازار آزاد به تدریج باعث به وجود آمدن طبقه متوسط مرفه ای می شود که با الهام از جوامع دموکراتیک در نهایت سهم خود را درساختارهای فرهنگی، اقتصادی، و سیاسی یک کشور طلب خواهد کرد و این بزرگترین خطر برای این گونه حکومتهای دیکتاتوری است که قسمت عظیمی از بودجه خود را صرف ایزوله کردن و نا آگاه نگه داشتن مردم خود به منظور انحصار قدرت و منابع اقتصادی کشورهای خود می کنند.

اما ایران دوران مجمد رضا پهلوی را اصلا نمی توان اینگونه تعریف کرد. شاه نه تنها از گسترش ارتباطات مردم کشورش با، بویژه، دنیای غرب هراسی نداشت بلکه آنها را تشویق به مسافرت و تحصیل در دنیای آزاد نیز می کرد تا مردم بتوانند مدرنیته و مزایای آن را نه فقط بصورت ظاهری که به طور واقعی لمس کنند. با وجود تمام اشتباهاتی که او شخصا، به دلیل دخالت بی حد و حصر در حکومت بجای صرفا سلطنت کردن، در زمینه های سیاسی و اقتصادی مرتکب شد حکومت او پای تجدد را به ایران باز کرد، ایرانیان و بخصوص زنان را به حقوق اولیه خود آشنا کرد، ثبات و اعتبار لازم را برای پیوستن اقتصاد ایران به اقتصاد جهانی و سرمایه گذاری های بین المللی در ایران ایجاد نمود و در نهایت باعث رشد همان طبقه متوسطی شد که تمامی دیکتاتورها خود را به آب و آتش می زنند تا از بوجود آمدن آن جلوگیری نمایند. منتها اشکال کار شاه این بود که بقول دکتر محسن سازگارا-- به دلایلی که فعلا جای بحث آنها نیست--او اجازه نداد که این طبقه متوسط در ساختار قدرت سهمی داشته باشد و همین باعث بوجود آمدن بحران ۵۷ شد. حال او دو راه داشت: یا باید مثل یک دیکتاتور تمام عیار سرکوب می کرد و می کشت تا حکومتش را حفظ کند و یا می بایستی تسلیم خواسته مردم می شد و او راه دوم را انتخاب کرد. چنانکه ژنرال هایزر در کتاب خاطرات خود می نویسد چند روز قبل ازاین که شاه ایران را ترک کند او به دیدار شاه می رود و از او می پرسد « اعلیحضرت چرا کاری نمی کنید؟» و او در پاسخ می گوید«اگر شما جای من بودید حاضر می شدید بر روی هموطنان خود اسلحه بکشید؟»
از لحاظ سیاست خارجی نیز شاه آنطور که در انقلاب ۵۷ ورد زبان بسیاری از مردم و روشنفکران بود به هیچ عنوان خائن و آلت دست غرب نبود. بطور نمونه در دسامبر ۱۹۷۳ و در ملاقات وزرای اپک در تهران شاه خواستار افزایش بهای نفت به ۱۱ دلار و ۶۵ سنت در هر بشکه شد. این افزایش قیمت که به دنبال تحریم فروش نفت از سوی کشورهای عربی بعد از جنگ سوریه و مصر با اسرائیل (یوم کیپور) صورت گرفت ریچارد نیکسون رئیس جمهور وقت آمریکا را چنان نگران کرد که شخصا در نامه ای به شاه عواقب فاجعه بار این عمل را متذکر شد و از او خواهش کرد در تصمیم خود تجدید نظر کند. در خواستی که شاه آن را رد کرد. شاه اگر واقعا آلت دست سیاستهای غرب بود هرگز نمی توانست یکطرفه بساط کنسرسیومی که تا ژانویه ۱۹۷۳ ، ۴۵ درصد از سود حاصل از استخراج نفت ایران را در اختیار داشت بطور کامل جمع کند و به کشورهای غربی هشدار دهد که آنها هم مثل کشورهای دیگر باید برای نفت ایران صف بکشند. در عین حال حکومت او، بر خلاف حکومت فعلی و دیگر دیکتاتوریهای گذشته و حال حاضر جهان، کاملا به قوانین و معاهدات بین المللی متعهد بود.
اما همه اینها باعث نمی شود که گمان کنیم شاه سیاستهای غلطی نداشت و وضعیت ایران در زمان حکومت او از همه جهت رضایت بخش بود. شاید بیش از هر چیز ساواک و زیاده روی های آن بعنوان بزرگترین نقطه تاریک در کارنامه او بر جای خواهد ماند. شاه حتی در زمینه های اقتصادی نیز به دلیل سرازیر شدن در آمدهای نفتی به ایران در دهه هفتاد دچار اشتباهات محاسبه ای فراوانی شد که اثرات آنها به تدریج در اواخر دوران حکومتش پدیدار گشت.

ولی آنچه مهم است این است که اکنون از دوران حکومت شاه ایرانی به جای مانده که به هیچ عنوان قابل تبدیل به عراق دوران صدام، کره شمالی و یا کوبا نیست. جالب است که بارها در محافل سمپاتیک با جمهوری اسلامی گفته می شود که ایران تحت قیمومیت نظام اسلامی نسبت به چند کشور دیکر منطقه دموکراتیک تر است چرا که مردم ایران در زمینه احقاق حقوق مدنی خود از مردمان این کشورها فعالترند. این نه به دلیل منتی است که جمهوری اسلامی برسر ما نهاده، بلکه به این دلیل است که ایرانیان به دلیل حرکت کشورشان در راستای حرکت با دنیای مترقی در ۵۷ سال دوران پهلوی، اگر نه در زمینه سیاسی که در بسیاری از زمینه های دیگر و با وجود تمامی نقصها و اشتباهات فاحش آن دوران، با حقوق و اجزائی از قوانین و ساختارهای دنیای مدرن و دموکراتیک آشنا شده اند که صدها حکومت ارتجاعی و مذهبی دیگر نیز نمی توانند آنان را از ایشان باز پس گیرند.

پ.ن: بی صبرانه منتظر کتابی هستم که دکتر عباس میلانی مشغول نگارش درباره شاه است. فکر می کنم این اولین تحقیق جامع و غیر مغرضانه ای باشد که تا بحال در مورد شاه انجام شده است.
پ.ن ۲: با آنکه می دانستم این نوشته به مذاق بسیاری خوش نخواهد آمد اما هرگز تصور چنین جنجالی در بالاترین را نمی کردم، هر چند از این که مطلبم باعث بحث در مورد بخشی از تاریخ ایران و همینطور نحوه منفی دادن در بالاترین شد بسیار خوشحالم.

7 نظرات:

ناشناس گفت...

نوشته ای بسیار زیبا و منطقی بود.

ناشناس گفت...

man farzand e kassani hastam k Shah ra khaen o dictator mikhandand, va b zendan e ou niz dar oftadand, har-che bishtar mikhanam o bish mi-andisham, bishtar b eshtebahet e nasl e pedaran o madaraneman k albatte nashi az ashtebahat e hokoomat e shah nisz bood pey mibaram.Kash hame kami aghel-tar boodand. Nasl e ma bahaye sangini baray e eshtebah e nasl e ghabl pardakht. Kheili khoob neveshte-id...

ناشناس گفت...

agha man ba bazi az harfat movafegham va bazish mokhalef shadid vali in janjali ro ham ke too balatarin rah oftade nemifahmam. be har hal har kas dar ezhar aghide azade. vali ino ham begam ke vaghean herfei minevisi ma ke moshtari shodim! va hamin ke joraat kardi mas a lei ro onvan koni ke kheilia mitarsan soraghesh beran jaye tahsin dare.

ناشناس گفت...

بسیار منطقی و عالی نوشتی دوست عزیز. متاسفم که بالاترین توسط افرادی اداره میشود که کوچکترین درکی از معنای ازادی بیان و ارزشهای دموکراتیک ندارند

Keep it up plz!

ناشناس گفت...

Btw, with your permission, I am going to quote parts of this entry in my next major essay on History of the Int'l Diplomacy at university. Your entry made me think better. Thnx!

ناشناس گفت...

جناب خیرخواه

شخصا قبول ندارم که شاه دیکتاتور نبوده ولی هیچوقت از این زاویه ای که شما بحث کردی به این قضیه فکر نکرده بودم.نکات قابل توجهی اند. به نظرم بچه با استعدادی هستی. از جنجال نترس. حرفتو رک و راست بزن مطمئن باش اونهایی که اهل تفکر باشند اینطوری بیشتر می پسندند.

ناشناس گفت...

LONG LIVE FREEDOM