۱۳۸۶ آبان ۱۵, سه‌شنبه

درسی که پرویز مشرف باید از تاریخ بیاموزد

--

پرویز مشرف دارد درست همان اشتباهاتی را انجام می دهد که شاه در اواخر دوره حکومتش انجام داد. اعلام وضعیت اضطراری با هر توجیهی هم که انجام شده باشد می تواند تمام زحماتی را که مشرف برای پیشرفت پاکستان کشیده است به هدر دهد و این برای یکی از بهترین رهبرانی که پاکستان در عمر پر تلاطم ۶۰ ساله خود داشته جای تأسف بسیار دارد. در عرصه بین المللی نیز با ادامه وضعیت اضطراری، موقعیت مشرف کاملا زیر سئوال خواهد رفت و جامعه بین المللی بخصوص غرب، درخواست مشرف مبنی بر مقایسه شرایط کنونی او با شرایط آبراهام لینکلن در سال ۱۸۶۱ را بهچ عنوان جدی نخواهد گرفت. ضمن اینکه لینکلن در جریان جنگ داخلی در سال ۱۸۶۱ در غیاب کنگره، با معلق کردن حکم رسیدگی دادگاه به قانونی بودن بازداشت زندانیان (که باید به تایید کنگره می رسید) به منظور آنچه او حفظ یکپارچگی ایالات متحده در شرایط استثنایی جنگی می دانست مجبور به نقض قانون اساسی شد. افزون بر این، بر خلاف مشرف، لینکلن با رأی مردم انتخاب شده بود و در دوران ریاست جمهوری او انتخاباتی لغو نشد و یا به تاخیر نیافتاد.
این که از مشرف به عنوان یکی از بهترین رهبران پاکستان نام می برم بی دلیل نیست. او در سال ۱۹۹۹ درحالی با یک کودتای نظامی به قدرت رسید که پاکستان از لحاظ اقتصادی بعلت سیاستهای ناکارآمد اقتصادی دولتهای پیشین نواز شریف و بی نظیر بوتو و فساد گسترده در آنها در وضعیت بسیار بدی بسر می برد، فساد اقتصادی پاکستان در دهه نود به اندازه ای بود که در سال ۱۹۹۵، سازمان Transparency International از پاکستان تحت زمامداری بوتو بعنوان یکی از سه کشوری که در دنیا بیشترین فساد اقتصادی را دارند نام برد. در چنین شرایطی دولت مشرف با استفاده از شوکت عزیز یکی از بلند پایه ترین مقامات بزرگترین بانک ایالات متحده Citibank ، ابتدا بعنوان وزیر دارایی و سپس بعنوان نخست وزیر، پاکستان را در عرض کمتر از ده سال با رشد اقتصادی ۷ درصد در سال دارای یکی از بهترین آمارهای رشد اقتصادی در سطح جهان و بهترین بورسهای اوراق بهادار در آسیا ساخته و در آمد سرانه این کشور را تا ۲۵ درصد افزایش داده است، هر چند که با وجود این رشد اقتصادی حیرت انگیز فقر در این کشور همچنان بیداد می کند.
نکته مثبت دیگر در کارنامه مشرف این است که بجز دو سال اول حکومت او تا بحال، بغیر از رئیس جمهور که طبق قانون اساسی توسط پارلمان تعیین می شود، بقیه مقامات پاکستان چه در سطح ملی چه استانی و چه محلی، همگی از طریق انتخابات به قدرت رسیده اند. البته ذکر این نکته در اینجا ضروری است که در پاکستان سوای دخالت ارتش در قدرت، این طبقه زمیندار است که بیشترین سهم را در سیاست دارد و نخبگان طبقه متوسط همواره از دایره قدرت کنار می مانند. در بسیاری ار مناطق عقب مانده تر پاکستان همواره این نامزدهای زمینداران هستند که با رأی مردم انتخاب می شوند. حتی اگر به قول احمد رشید روزنامه نگار پاکستانی یک زمیندار سگ خود را نامزد کند، ۹۹ درصد مردم به آن سگ رأی خواهند داد. مشرف در کتاب خاطرات خود «در خط آتش» اشاره می کند که یکی از اهداف او اصلاح این وضعیت نابهنجار است. او همچنین اذعان می کند در حالیکه ۵۰ درصد مردم کشورش بی سواد هستند دولت او نیاز به بالا بردن سطح سواد و آگاهی مردمش دارد تا آنها با آگاهی کامل نسبت به فرد مورد نظرشان به پای صندوق رأی بروند و درک بهتری از دموکراسی داشته باشند. شاید همین دغدغه مشرف در افزایش سطح آگاهی جامعه باشد که باعث شده رسانه ها در دوران حکومت او به درجه ای از آزادی دست یابند که قابل مقایسه با هیچ زمان دیگری در تاریخ پاکستان نیست.
اما درگیری مشرف با افتخار چودری رئیس دادگاه عالی پاکستان و کنار گذاردن او با اتهاماتی نه چندان محکمه پسند و واکنش وکلا در رد برکناری چودری بتدریج او را وارد بحرانی کرد که اکنون به نظر می رسد با اعلام وضعیت اضطراری توسط او به اعتبارش لطمه ای جدی وارد ساخته باشد. علاوه بر این، عدم کناره گیری او از ریاست ارتش و همینطور عدم برگزاری انتخابات پارلمانی در تاریخ مقرر شده، از یک سو فقط آب به آسیاب کسانی نظیر نواز شریف و اسلامگراهای عوامفریب می ریزد که در طول ۸ سال گذشته ذره ای از ایجاد اخلال در سیاستهای دولت مشرف دریغ نکرده اند و از سوی دیگر، دست بزرگترین حامی او یعنی ایالات متحده را برای پشتیبانی قاطع از او کاملا می بندد.
مشرف ممکن است در ادعاهای خود مبنی بر تلاش برای رساندن پاکستان به آزادی و دموکراسی صادق باشد اما راهی را که او برای رسیدن به این هدف اتخاذ کرده می تواند نتیجه کاملا بر عکس داشته باشد. کافی است او فقط نگاهی دوباره به آنچه بر سر محمد رضا شاه پهلوی آمد بیاندازد.

0 نظرات: